خانه تکانی درونی از دیدگاه مولوی(2)









 
در این وادی، پرس و جوی عقل نظری حتی ممکن است مانع راه باشد. یادگیری نوعی صبر، چاره ساز است:
چون نپرسی زودتر کشفت شود
مرغ صبر از جمله پران تر بود
واضح است که تعصب و یا هر وابستگی و تعلق خاطری که فقط نام عشق را یدک بکشد و در واقع در جهت تقویت منیت و "خود کاذب" عمل کند، نه تنها عشق نیست، بلکه انسان را از عشق و "خود حقیقی" دور می نماید:
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی، کار خون آشامی است
منظور از عشق خانه در بیت زیر، همان عشق به خود کاذب و متعلقات آن است که موجب دور ماندن از گنج "عشق الهی" می گردد:
عشق خانه در دل من کار کرد
لاجرم از گنج ماندم دور و فرد   
انسان اگر می خواهد از درد ورنج رهایی یابد و به شعف عمیق و پایدار برسد. اگر از شادیها و عشقهای سطحی و تخدیر کننده و موقتی خسته شده است؛ چاره ای ندارد جز آنکه در طلب "عشق الهی" که چون گنجی در خانه دلش به ودیعه گذاشته شده است، بکوشد! اگر راهی سخت و دشوار پیش رو داشته باشد، مژده و خبر خوشی هم وجود دارد و آن اینکه؛ با الطاف الهی کارها آسانتر شود:
تو مگو: ما را بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
ای تغییر دهنده حال و احوال در ذره ذره موجودات عالم! آیا این موجود الهی اسیر انجماد فکری شده است؟! آیا این پادشاه وجانشین تو بر روی زمین، دست از گدایی افکار دیگران خواهد کشید؟ و به درک حالت مقدس عشق الهی نایل خواهد آمد؟
ای آنکه قلبها و دیده ها را زیر و رو می کنی! به قلب تیره و تار من هم نگاهی بینداز!! سالهاست در رنج و عذاب دست و پا می زنم! بهاران آمدند و رفتند و بسیاری از موجودات مرده زنده شدند، اما هیهات از این دل مرده که انگار فراموش شده است!؟
ای تدبیر کننده شب و روز! آیا تقدیر من در این شبها و روزهای الهی این است که از مبدأ و منشآ خود دور باشم! در حالی که می گویند از رگ گردن به من نزدیکتری! چنین خسرانی که در عین نزدیکی به چشمه، همیشه تشنه باشم و در توهمات رنج آور "خود" غرق باشم، قابل تحمل نیست!
به قول مولوی:
باز خر مارا از این نفس پلید
کاردش تا استخوان مارسید 
حال ما را به بهترین حال متحول نما! همچون تحول باور نکردنی که در طبیعت رخ می دهد.
آیا امکان آن وجود دارد که همزمان با این همه تحول زیبا، حال من هم الهی شده و یا لااقل  بهتر از قبل گردد؟
آیا امکان آن وجود دارد که قبل از پایان این سفر چشم من بینا شود؟! و کورباطن از دنیا نروم؟! آیا رحمت بیکرانت شامل حال این دیده  کور و قلب سنگ شده خواهد شد؟! نکند صحبت آنها که می گویند آدم شدن سخت و بلکه محال است و تحول درونی را منکر می شوند، درست باشد؟ شواهد و قراین زیادی به نفع آنهاست؛ ولی تشنگی استدلال سرش نمی شود!  
تو به هر حالی که باشی می طلب
آب می جو دایماً ای خشک لب!
البته شرط اول این است که به آن درجه از خود شناسی و حساسیت و آگاهی رسیده باشیم که خشک بودن لب خودمان را حس کنیم. در غیر اینصورت  سایر امور ما را سرگرم و تخدیر می کنند!!
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس، خویش بر دلقی بدوخت
به قول یکی از بزرگان: مهم این نیست که آرزوی بزرگ داشته باشی و به آن نرسی! بلکه درد بزرگ آن است که آرزوی کوچک داشته باشی و به آن برسی و دلت به آن خوش باشد!!
منگر اندر نقش زشت و خوب خویش
بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش! 
خوب بزرگترین آرزوی یک انسان چیست؟! کسب ثروت و شهرت و موفقیتهای اجتماعی و بیرونی، در نظر بعضی از افراد بزرگترین آرزوها است. اما بزرگان معنوی که رسیده اند می گویند: رهایی از توهم و رسیدن به وصال عشق و فطرت الهی! و اتصال به منبع جهانی درونی! بزرگترین آرزو و هدف غایی هر انسان آزاده است. در این تحول درونی در قلب و دیده، حتی ممکن است تأئید و تشویق اجتماعی را هم از دست بدهی! ولی ارزشش را دارد:
پیرو پیغمبرانی ره سپر
طعنه خلقان همه بادی شمر!
یکی بودن با خدا و نزدیکی او با آدمها کار را ساده کرده است. اما حجاب توهم که ریشه در افکار درهم و برهم ذهن دارد، توهم جدا بودن و توهم رنج و مصیبت را بر آدمی القا می نماید.
مولانا در تفسیر قسمتی از آیه 4 از سوره حدید( هو معکم )، که به همراه بودن خدا با آدمی اشاره دارد؛ می فرماید:
در سر خود پیچ، هل خیره سری
رو در دل زن، چرا بر هر دری
در خود اندیشه کن و سر گشتگی و خود باختگی را کنار بگذار. برو در قلبت را بزن چرا بر درهای وجود دیگران پرسه می زنی؟
چون گهر در بحر گوید: بحر کو؟
وآن خیال چون صدف، دیوار او
آدمی مانند مرواریدی درخشان در دل دریا، طالب دریا است، غافل آنکه قسمتی از وجودش یعنی ذهن خیالی و توهمی او همچون صدفی مانع دیدن دریا شده است. بنابراین باید دنبال راهی برای خموشی ذهن پر هیاهو بود تا از پس فرو نشستن گرد و غبار افکار،  آن یار در کنار را مشاهده نمود.
رفت فکر و روشنایی یافتند
بر و بحر آشنایی یافتند
خوب انسانها گاهی در برخورد با طبیعت پاک، زیبا و مسحور کننده  هوس این تحول مبارک درونی در دلشان شعله ور می شود. نسیم نوروزی به ویژه پس از یک زمستان سخت و طولانی تأثیر شگفت انگیزی در این خصوص دارد:
حافظ:
ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی
مولوی:
گفت پیغمبر: ز سرمای بهار
تن مپوشانید یاران زینهار
زآن که با جان شما آن می کند
کان بهاران با درختان می کند
هر چند در برخی موقعیتها و زمانها و مکانها از جمله به هنگام سحر و یا در غروب آفتاب، مراقبه و خانه تکانی درونی با امداد غیبی بیشتری ملازم خواهد بود. ولی بهوش باشید که این امواج هدایت الهی لحظه به لحظه ممکن است در راه باشد و ما غافل از ایجاد آمادگی برای دریافت آنها. پس این شور و شوق را محدود به زمان و مکان خاص نکنید:
گفت پیغمبر که : نفحت های حق
اندرین ایام می آرد سبق
پیامبر( ص) فرمود: بوی خوش و دم مبارک الهی در این ایام بیشتر شده و پیاپی در هر لحظه می رسد.
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربائید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را می خواست جان بخشید و رفت
نفحه دیگر رسید، آگاه باش
تا ازین هم وا نمانی، خواجه تاش
خدا که در همین نزدیکی ها و همراه ماست و رسولان الهی هم در قالب باد بهاری و یا سخنان معنوی و بسیاری یاری دهندگان الهی حاضر و آماده اند، پس چرا هنوز در رنج و عذاب دوری و توهم هستیم؟! چرا این دم ما را نو نمی کند؟
جواب را از مولانا می شنویم:
کهنه ایشان اند و پوسیده ابد
ور نه آن دم کهنه را نو می کند
علت این کهنگی ابدی! چیست؟ چرا مردمان از نو به نو شدن هستی مانند کودکان به وجد نمی آیند. چرا با وجود این همه پیامهای شادی بخش هنوز خسته دل و غم پیشه هستند؟
جمله خلقان سخره اندیشه اند
زین سبب خسته دل و غم پیشه اند
بازهم مولوی فکر و ذهن پریشان را علت بیماری آدمی می داند.  
  استجابت دعا
جز تو پیش کی بر آرد بنده دست؟
هم دعا و هم اجابت از تو است
اول و آخر تویی، ما در میان
هیچ هیچی، که نیاید در میان
کیمیا داری که تبدیلش کنی
گر چه جوی خون بود، نیلش کنی
آیا صرف دعای ابتدای سال تحویل و در مسیر باد بهاری بودن، می تواند گره گشای این معما گردد و ما را متحول نماید؟ برای استجابت دعا شرایطی لازم است از جمله دعا و توکل، ما را از فعالیت در مسیر خواسته بی نیاز نمی کند. اگر می خواهیم شترمان گم نشود هم توکل لازم است و هم بستن پای شتر:
گفت پیغمبر به آواز بلند
" با توکل زانوی اشتر ببند"
در هر زمینه ای صرف دعا کافی نیست:
پس دعای خشک هل ای نیکبخت
که فشاند دانه می خواهد درخت
ظاهراً باید دعای بدون فعالیت را رها کنی؛ زیرا هر کسی که درختی می خواهد، باید در زمین دانه ای بکارد. پس اگر می خواهی این شریف ترین و والاترین دعایت یعنی دعای تحول درونی و قلبی، مستجاب شود باید حرکتی بکنی تا شاهد برکت الهی را در آغوش کشی. خانه تکانی ذهنی قبل از دعای سال تحویل مکمل لازمی برای مستجاب شدن آن است.  بنابر این در کنار دعا، برای رهایی از افکار پریشان و یافتن حالی خوش،  باید دست به کار شد. اما گاهی صرف دعا اگر با شناخت همراه باشد و بدانی که چه می خواهی و توهمی بودن نفس و افکار منبعث از آن را عمیقاً درک نمایی، بسیار ثمر بخش خواهد بود. به شرط آنکه دعا از اعماق دل پاک بر خواسته باشد. بنابراین دعای مؤثر هم نیاز به خانه تکانی قبلی دارد!
جالب آنکه برخی نظیر دکتر وین دایر، معتقدند که در حالت خلسه مراقبه و به قول ایشان، اتصال به منبع اصلی وجود (چیزی که مولوی در ابیات زیر به آن اشاره دارد)؛ هر دعا و خواسته ای  به ثمر خواهد نشست:
اتصالی بی تکیف، بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس
باز، نور نور دل، نور خداست
کو زنور عقل و حس، پاک و جداست
نکته جالب دیگر آنکه دکتر وین دایر(که به اعتراف خودش بیشترین تأثیر را از آموزه های عرفانی و شرقی و ازجمله مولوی گرفته است.)، علاوه بر اینکه توصیه می کند که در خاتمه مراقبه صبح، هر خواسته و دعایی،  حتی در امور مادی، از مبداء وجود تقاضا شود؛ در مراقبه به هنگام غروب برشکر نعمتهای روزانه و عدم انتظار و کنجکاوی در چگونگی و زمان تحقق خواسته و دعا تأکید دارد. رضایت باطنی و شکر نعمتها و اطمینان از بر آورده شدن آرزوهای الهی، در پالایش درون بسیار مؤثر هستند:
شکر نعمت خوشتر از نعمت بود
شکر باره، کی سوی نعمت رود؟
شکر، جان نعمت و نعمت چو پوست
زانکه شکر آرد تو را تا کوی دوست
در متد درمانگری سیلوا هم اصل براین است که شفا دهنده ابتدا وارد خلسه آلفا شود و سپس شفای بیمار را طلب نماید. در مراقبه ویپاسانا پس از انجام قسمت اصلی مراقبه و پاکسازی ریشه ای در ذهن، دعا و آن هم دعا برای برکت و شادی و رهایی همه مخلوقات انجام می شود که خود تأثیر بسزایی در پاکسازی ذهن دارد. زیرا با طلب آرامش و خوشبختی برای دیگران آنهم از اعماق دل، احساس وحدت و یکی بودن با همه، احساس عمیق بخشیدن دیگران و حالت رهایی از شر افکار پریشان کننده، که اغلب حول دشمنی با دیگران است، متبلورمی گردند. دعا ی انتهای مراقبه ویپاسانا، متا(metta) نامیده می شود که به معنی عشق و حسن نیت عاری از" خود" است و یکی از خصوصیات ذهن پاک تلقی می گردد. بنابراین ورود در حالت خاص ذهنی که در واقع با پاکسازی و خانه تکانی از غبار افکار و احساسات همراه است، خود مقدمه ضروری برای انجام دعا با نیت خالص و پاک و از اعماق قلب است و لاجرم چنین دعایی مثمر ثمر و مستجاب خواهد بود:
هر که را دل پاک شد از اعتلال
آن دعایش می رود تا ذوالجلال
گر نداری دانه ، ایزد زان دعا 
بخشدت نخلی، که نعم ما سعی 
اگر دانه نداری که بکاری ، حضرت حق بر اثر دعای پاک، دردمندانه و بر اساس آگاهیت، درختی به تو عطا خواهد نمود، که جا دارد گفته شود: چه خوب است پاداش کاری که این بنده کرده است!
نکته بسیار جالبی که مولوی در پذیرش بالاترین دعاها یعنی حصول بهشت الهی( که خود ثمره رسیدن به عشق الهی است)، به آن تأکید دارد عدم انتظار و توقع از دیگران است. این حالت موجب رهایی، پاکسازی و استغنای درونی می گردد:
گفت پیغمبر که: جنت از  اله
گر همی خواهی، ز کس چیزی مخواه
این عدم طلبکار بودن از دیگران، منافاتی هم با گرفتن نعمتهای الهی از طریق آنها ندارد. مولوی سپاسگزاری از کسی که نعمتی به ما داده است را در ردیف شکر از خدا می داند. حالت سپاس از مردم هم به پاکسازی درونی و از بین بردن غرور کمک می کند:
شکر می کن مر خدا را در نعم
نیز می کن شکر و ذکر خواجه هم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.