خانه تکانی درون و ایجاد تغییرات مطلوب در ذهن و زندگی همواره مورد توجه همه انسانها بوده است. به ویژه ما ایرانیان، اغلب همزمان با تحول شگفت انگیز و شگرف زمین و آسمان و وزیدن باد مست کننده بهاری وسوسه می شویم که جان خود را نیز در معرض این تغییر قرار دهیم و از حال بد( خود کاذب) به حال خوب ( خود حقیقی یا فطرت وعشق الهی) متحول شویم. دعای معروف تحویل سال هم مؤید این خواسته همگانی است. دعا، خواسته جدی در پاکسازی و رفع نواقص درون، آگاهی و شناخت از خود حقیقی و خود کاذب ( درک عمیق توهمی بودن "خود کاذب"، معادل محو آن و پاک شدن "خود حقیقی" از این توهم است)، انواع عبادتها، مدیتیشن یا همان مراقبه، تنها بودن در طبیعت، اخلاق و تقوای الهی، سکوت، خدمت عاشقانه و بدون توقع به مردم، همنشینی با خوبان و حتی تمرینات جسمی نظیر آساناهای یوگا و حرکات رزمی هر کدام کم یا بیش در پالایش جسم و جان و اتصال به جانان مؤثرند. البته جدی بودن و آگاهی طالب تحول، اصولی و درست بودن روش و استمرار ممارست در یک روش در نتیجه کار مؤثرند.
در این گفتار گوشه ای از تأثیرات مراقبه و دعا ( حول و حوش دعای تحویل سال و راههای استجابت آن) بر خانه تکانی درون بررسی شده است. در هر موردی هم سعی شده است با یاری جستن از مثنوی مولوی، این میراث ارزشمند بشری، بر غنای مطلب افزوده گردد.
دعا
به هنگام تحویل سال از خداوند می خواهیم که حال ما را به بهترین حالت تبدیل نماید!
حول حالنا الی احسن الحال
اما این بهترین حالت چیست؟ از مولوی می پرسیم که حالت برتر کدام است؟
آنکه او بسته غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
عاشقی زین هر دو حالت برتر است
بی بهار و بی خزان سبز و تر است
باغ سبز عشق کو بی منتها ست
جز غم و شادی درو بس میوه هاست
خوب مولوی می فرماید کسی که وابسته به شادی و غم باشد، اگر هم غم او تبدیل به شادی شود باز هم نمی توان گفت که به بهترین حالت دست یافته است!غم و شادی که مولوی به آن اشاره دارد، غم و شادی سطحی و وابسته به عوامل بیرونی و جریان فکر است. ابتدا در ذهن آدمی جریان فکری عبور می کند و مثلاً این فکر که من فلان ثروت را دارم و سپس احساس شادی در او ایجاد می شود. اما به دلیل وابسته بودن به فکر، این شادی ناپایدار و سطحی است و با سرعت تبدیل به غم می شود. کافی است جریان فکری دیگری در ذهن عبور کند که مثلاً ثروت همسایه بیشتر است و همین موجب افت شادی و بروز غم می گردد!! اما حالت عشق یکی از کیفیتهای عمیق درون انسان است و شادی و شعف الهی ناشی از آن به جریان فکری خاصی وابسته نیست. درست مثل احساس گرسنگی و تشنگی، که اگر هیچ جریان فکری هم در ذهن عبور نکند قابل احساس هستند. جالب آنکه خود این جریانات فکری و های و هوی ناشی از قیل و قال و گفتگوهای بیرونی و درونی مانع اساسی در ایجاد حالت عمیق و صد توی عشق می شوند:
بشنوی از قال، های و هوی را
کی ببینی حالت صد توی را
بنابر این آن چه ارزش تلاش و دعا و صید را دارد عشق است؛ ولی حالت عشق هم ساده و از راههای معمول، بدست نخواهد آمد!:
آنکه ارزد صیدرا، عشق است و بس
لیک او کی گنجد اندر دام کس؟
چون عشق الهی، گرانبها ترین گوهرهای وجود است، طبیعی است که به راحتی حاصل نشود:
عشق را صد ناز و استکبار هست
عشق با صد ناز می آید به دست
اما بر اساس سنت الهی، استمرار و پشتکار خستگی ناپذیر در یک مسیر سر انجام ما را به هدف خواهد رساند:
گفت پیغمبر: که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
چون ز چاهی می کنی هر روز خاک
عاقبت اندر رسی در آب پاک
چون نشینی بر سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی
اگر چه این تحول مبارک، از خود کاذب( حال ما) به خود حقیقی و عشق الهی ( بهترین حال) تلاش و ممارست در حد ارزش خودش را لازم دارد؛ اما بر خلاف ثروتهای مادی، از راه کوشش آمیخته با حرص به چنگ نخواهد آمد. این ممارست مبارک نباید از نوع چنگ زدن و فعالیت بر اساس عقل محدود نظری باشد. بلکه رسیدن به آن با پاکسازی و پالایش درون و عقل کلی و نوعی انفعال صید گونه و صبرمیسر است؛ نه فعالیت صیادی!:
تو مگر آیی و صید او شوی
دام بگذاری، به دام او روی
عشق می گوید به گوشم پست پست:
صید بودن خوش تر از صیادی است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.
لطفاً فقط نظرتان دربارهی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.