طبق نطر این گروه از روانشناسان اگر هر قطعه از فکر آدمی( یک جمله ای که در ذهن خطور می نماید) یک یا بیشتر از خصوصیات زیر را داشته باشد دیگر تفکر منطقی و مفید محسوب نشده بلکه تفکر غیر منطقی یا منفی است و حتماً مسبب روحیه بد و منفی خواهد شد. در این وبلاگ یکی از آنها ( برچسبها) مورد توجه قرار گرفت ولی سایر موارد هم بسیار مهم و در عین حال نزدیک به برچسبها هستند و معمولاً همراه برچسبها به سراغ آدمیزاد می آیند!! این ده اشتباه یا خطا یی که اغلب مانند ویروس همراه فکر ما هستند عبارتند از:
1- تفكر همه يا هيچ : همه چيز راسفيد و در غير اين صورت سياه مي بينيد هر چیز كمتر از كامل شكست بي چون و چرا است
2- تعميم مبالغه آميز: هر حادثه منفي و از آن جمله يك ناكامي شغلي را شكستي تمام عيار وتمام نشدني تلقي مي كنيد وآن را باكلماتي چون «هميشه» و «هرگز» توصيف مي كنيد. فردي افسرده كه در حال رانندگي پرنده اي به شيشه اتومبيلش خورده بود گفت: چقدر بد شانس هستم، "هميشه پرنده ها به شيشه اتومبيل من مي خورند."
3- فيلتر ذهني: تحت تاثير يك حادثه منفي همه واقعيت ها را تار مي بينيد. به جزيي از يك حادثه منفي توجه كرده و بقيه را فراموش مي كنيد شبيه چكيدن يك قطره جوهر كه بشكه آبي را كدر مي كند. به خاطر ارايه يك مقاله در كلاس از سوي استاد و اكثر دانشجويان تشويق ميشويد اما به دليل انتقاد يكي دو نفر از دانشجويان روحيه خود را از دست مي دهيد.
4- بي توجهي من امر مثبت: با بي ارزش شمردن تجربه هاي مثبت، اصرار بر مهم نبودن آن داريد. كارهاي خوب خود را بي اهميت مي خوانيد، مي گوييد كه هر كسي مي تواند اين كار را انجام دهد. بي توجهي به امر مثبت شادي زندگي را مي گيرد و شما را به احساس ناشايسته بودن سوق مي دهد.
5- نتيجه گيري شتابزده: بي آنكه زمينه محكمي وجود داشته باشد نتيجه گيري شتابزده مي كنيد. ذهن خواني: بدون بررسي كافي نتيجه مي گيريد كه كسي در برخورد با شما واكنش منفي نشان مي دهد. پيشگويي: پيش بيني مي كنيد كه اوضاع بر خلاف ميل شما در جريان خواهد بود. بدون هر گونه بررسي مي گوييد: از عهده انجام اين كار برنخواهم آمد وآبرويم خواهد رفت.
6 -درشت نمايي: از يك سو در باره اهميت مسايل و شدت اشتباهات خود مبالغه مي كنيد و از سوي ديگر، اهميت جنبه هاي مثبت زندگي را كمتر از آنچه هست بر آورد مي كنيد.
7- استدلال احساسي: فرض را بر اين مي گذاريد كه احساسات منفي شما لزوماً منعكس كننده واقعيتها هستند. (احساس گناه مي كنم، بايد آدم بدي باشم) (احساس حقارت مي كنم، معنايش اين است كه در درجه دوم اهميت هستم)
8- بايدها: انتظار داريد كه اوضاع آن طور كه شما مي خواهيد وانتظار داريد، باشد. خيلي ها مي خواهند با بايدها و نبايدها به خود انگيزه بدهند(نبايد آن شيريني را بخورم) اغلب بي تاثير است زيرا بايدها توليد تمرد مي كند و اشخاص تشويق مي شوند درست بر عكس آن را انجام دهند.
9- برچسب زدن: برچسب زدن شكل حاد تفكر همه يا هيچ است. به جاي اينكه بگوييد: اشتباه كردم، به خود بر چسب منفي مي زنيد. (من بازنده هستم) برچسب زدن عير منطقي است، زيرا شما با كاري كه مي كنيد تفاوت داريد. انسان وجود خارجي دارد اما بازنده و يا احمق وجود خارجي ندارد. اين برچسبها تجربه هايي بي فايده هستند كه منجر به خشم، دلسردي، اضطراب و كمي عزت نفس مي شوند.
10- شخصي سازي وسرزنش: خود را بي جهت مسئول حادثه اي قلمداد مي كنيد كه به هيچ وجه امكان كنترل آن را نداشته ايد. وقتي مادري از آموزگار فرزندش مي شنود كه وي در مدرسه خوب درس نمي خواند باخود مي گويد: اين نشان مي دهد كه من مادر بدي هستم. در صورتي كه بهتر است در چنين مواقعي علل درس نخواندن فرزند را جسجو كند. شخصي سازي منجر به احساس گناه، خجالت و ناشايسته بودن مي شود. بعضي ها عكس اين كار را مي كنند و سايرين ويا شرايط راعلت مشكلات خود تلقي مي كنند و توجه ندارند كه ممكن است خود در ايجاد شرايط سهيم باشند .
منابع:
کتابهای روانشناسی افسردگی و از حال بد به حال خوب نوشته دکتردیوید برنز و اینترنت از جمله:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.
لطفاً فقط نظرتان دربارهی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.