شرحی بر داستان "فروختن صوفیان بهیمه ی مسافر را جهتِ سماع" - قسمت سوم


سمبلها ی داستان
درویش مسافر: مسافرت انسان در این کره خاکی از تولد تا مرگ است.
فقر و گرسنگی: فقر روانی و خلاء درونی و نا آگاهی است ( چون مثنوی کتاب معنوی است!).
خر مسافر: انرژی حیاتی، عمر آدمی و یا گنج فطرت درون است ( از شما چه پنهان بر اثر خود باختگی پیش خود می گفتم شاید این گفته در خصوص خر داستان درست نباشد! اما در جایی صحبتی از یک مولوی شناس معروف به نام آقای "ویلیام چیتیک" دیدم که شبیه همین تعبیر را ارائه نموده بود.).
مراسم سماع درویشان: گروههایی که از بیرون، القائات خود را به کودک تحمیل می کنند( پدر و مادر و خاله و عمه و...) و همزمان مراسم سماع درویشان، می تواند سمبل باند دوستان اهل اعتیاد! باشد. شور و لذت و خلسه مراسم سماع، هم می تواند لذت سطحی کسب ارزشهای کاذب جامعه و موفقیتها و تأیید دیگران باشد و هم لذت مواد افیونی!
خانقاه و شب: مکانها و زمانهای خاصی که خرده فرهنگها، ارزشهای خاص خود را به فرد القاء می نمایند( به عنوان مثال؛ هر مهمانی نفسانی، به نوعی خانقا داستان ماست که با پز دادنها و به رخ کشیدنها و...، ارزشهایی برجسته شده و تبلیغ می گردد). با تغییر مکان و زمان، ارزش اعتباری متفاوت خواهد بود و در مجموع انواع ارزشها ی متضاد فرد را بمباران می کنند! و در هر وضعیت، فرد تحت سیطره یک "من خاص" گرفتار می شود و نسبت به من های دیگر موقتاً نا آگاه می ماند. مولوی خود رمز گشایی کرده و ریشه مسائل آدمی را حرص و طمع اعلام می کند. حرص و طمع به اینکه چیزی باشد و همیشه در هر زمینه ای برتر از دیگران باشد او را وسوسه می کند که خود را همرنگ و مطیع هر جمعی نماید( در واقع این حرص سیری ناپذیر، وسوسه شیطان است که خودش را بالاتر از همه آدمها می دانست و این خصلت کمال طلبی و برتری جویی را به فرزند آدم القاء نمود. برایش هم مهم نیست که ارزشهای آن جمع به دردش بخورد یا نه! چون حرص کور است!).
صبح: بیداری معنوی یا مرگ یا خماری بعد از نشئگی نفس! که رنج و درد "منیت کاذب" نمایان می شود!
شکایت مسافر از خادم: سلب مسؤولیت انسان از وظیفه اصلی اش (ارتباط با فطرت الهی و حرکت در مسیر آن) و گرفتار عناد خود و خشم به دیگران شدن، که از خصیصه های "منیت کاذب" است.
ذکر خر برفت: بنظرم ماهیت کلمه ای بودن نفس را بیان می کند و اینکه از طریق الفاظ و افکار، انسان شرطی و هیپنوتیزم می شود و نیازهای کاذبی در او ایجاد می گردد. تشویق کلامی و  به به دیگران و لذتهای سطحی تخدیری و همینطور ترس از طرد دیگران، انسان را تا لحظه مردن( صبح) به طرف ادامه مسیر غیر الهی، وادار می کند.  این جو گیری موجب غفلت او از نیاز واقعی اش (که اتصال با دریای بیکران رحمت الهی است) می شود.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.