جسارت قناعت به "متوسط و معمولی بودن"- قسمت سوم


ارتباط کامل گرایی و رضایت درونی
فعالیتهای خودمان را می توان بر اساس کامل گرایی به دو دسته تقسیم کنیم: 1- فعالیتهایی که از نظر ما بسیار مهم هستند و در جهت "کامل بودن" ما هستند. درصد اهمیت به آنها بالاست.. مثل سخنرانی کردن، تهیه مقاله، از پس رقبای کاری و عشقی بر آمدن و .. در این امور با اینکه اهمیت بالایی برای ما دارند و باور "تو باید کامل باشی" در بالای سر آنها در پرواز است! ولی معمولاً به دلیل اینکه سطح توقع ما از کامل اجرا کردن آنها هم بسیار بالاست؛ در نتیجه علیرغم تمام انرژی که ممکن است به پای آنها خرج کرده باشیم؛ اغلب رضایت حاصل از آنها پایین یا بسیار پایین است. حتی اگر با یک پیروزی، رضایت نصفه نیمه ای هم به دست آوریم، خود بخود عادت کرده ایم که سطح توقع خودمان را نسبت به قبل بالاتر برده!! و کار را بر خود سختر از پیش نماییم!  2- فعالیتهای پیش پا افتاده! یا غیر مهم که تشخیص داده ایم؛ به درد "پروژه کامل بودن" ما نمی خورند؛ مثل قدم زدن، غذا خوردن، نفس کشیدن، پوست کندن پرتقال، دیدن تکه ابری در آسمان آبی، لبخند زدن به یک کودک و..که اغلب این فعالیتهای پیش پا افتاده هم فدای فعالیتهای مهم و اصلی! زندگی می شوند و در حین انجام آنها فکر فعالیتهای دسته اول هستیم. گروه دوم فعالیت ها، که از تیر رس کامل باش، دورتر هستند، شاید برای ما تنها منبع کسب رضایت باشند! اغلب رضایت ما از این گونه فعالیتها، در مقایسه با درجه اهمیت آنها و انرژی و مهارتی که صرف آنها می کنیم، بسیار بالا تر است.
با دقت در این دو نوع فعالیت پرسشی مطرح می گردد: آیا تلاش برای کامل بودن ضامن خوشبختی و رضایت درونی است؟ یا به عبارت دیگر آیا برای لذت بردن از زندگی به کامل بودن ضروری است؟

شاید با غور در این موضوع متوجه شویم که کامل شدن و استثنایی بودن نه تنها ضامن خوشبختی نیست، بلکه در بسیاری از موارد خشنودی را کاهش می دهد. شما با کنار گذاشتن انگیزه کامل شدن هم انسان خوشبخت تری می شوید و هم با انجام بیشتر و بهتر کارهایی که از عهده آنها بر می آیید و با خوش اخلاقی که از رضایت درونی تان سرچشمه می گیرد؛ انسان مفید تری هم خواهید شد.
"رضایت درون" در سایه باور تو "باید کامل باشی" و "عناد به خود" ناشی از آن، همیشه در معرض آسیب است. در این میان موضوعات خارجی هر چه قدر هم خوشایند باشند چون به سقف توقع "کمال طلب" نمی رسند، مرهمی بر درد او نیستند:
گفت چشم تنگ دنيا دوست را
يا قناعت پر كند يا خاك گور
(سعدی)
 سالها پیش یکی از آشنایان؛ من و تعدادی از جوانان فامیل را برای جمع آوری محصول از باغ سیب زیبا وبزرگش دعوت به کار کرد. جایتان خالی علیرغم کار طاقت فرسای چیدن مداوم سیب و جابجایی جعبه ها و..، محیط بسیار زیبای باغ، خوردن سیب، آواز خواندنها و ...و سرانجام گرفتن مزد کارمان موجب شده بود که حسابی به ما خوش بگذرد و آن زمان از بهترین لحظات عمرمان بود. اما بشنوید از خود صاحب باغ که درگیر کارهای بسیار مهمی بود؛ مقابله با شریکش، فروش بهتر محصول، حساب سود و زیان و...به عینه می شد دید که از آن فضا و کارش اصلاً لذت نمی برد و رضایتی ندارد و دائم در تنش است. در نهایت پولی که نصیب او شد بسیار بیشتر از ما بود ولی سطح توقعش بسیار بالا بود و آن زمان برای او جهنمی شده بود!
"افسانه کامل"؛ گشتیم نبود!
اگر هنوز اعتقاد دارید که می توان لاقل در زمینه هایی "کامل صد درصد" بشوید و نتیجه حیرت انگیزی از آن بدست آورید؛ به آزمایش این فرض خود از یک زاویه دیگر اقدام کنید: آیا کامل شدن واقع بینانه است؟ به عبارت دیگر آیا در جهان زمینی ما، مورد کاملی را دیده اید که امکان بهتر شدنش نباشد؟
خوب بگردید و پیدا کنید! مطمئناً به هر چه نگاه کنید و بیاندیشید امکان بهتر شدنش هست. پس در عمل هیچ چیزی را در جهان مادی پیدا نمی کنید که بی عیب و نقص باشد. پس بهتر نیست که کامل بودن را به خدا واگذار کنید و به عجز خود در این زمینه اعتراف نمایید. تا می توانید کار و کوشش نمایید ولی هدف سخت گیرانه و غیر واقعی "کامل صد در صد" را فراموش کنید!
حکایت: کمال طلب پیر عزبی(مجردی) را پرسیدند که چرا زن اختیار نکرده ای؟ گفتا در حال جستجو هستم. مطلوب من دختری است از جمال و هنر به حوریان و هنرپیشگان، از اخلاق و دیانت به مادر ترزا، از ثروت و مکنت به شاهزادگان  و از علم و دانش به ماری کوری و از آشپزی و پرستاری به مادرم و .. شبیه باشد!
فرزند، همسر و بهترین دوستتان یعنی "خودتان" را با هیچ کس مقایسه نکنید و پند حافظ را بشنوید و عاقلانه و منطقی فکر نمایید:
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست؟
آنچه گفته شد به نوعی در حوزه فکر منطقی و معقول بود اما در حوزه کشف و مشاهده، حتی برچسبهای کامل و ناقص و.. رنگ می بازد و آنچه دیده می شود؛ واقعیت پدیده ها بدون واکنش ذهنی حرص (باید کامل باشم!) و خشم (نباید ناقص باشم! ؛ چرا کامل نیستم؟!) است. در چنین ذهنی مشاهده افکار و احساسات، به پذیرش "آنچه هست" و آرامش و شادی درونی منجر می شود.
 
 

۴ نظر:

tabkom گفت...

سلام

ظاهرا در این سه نوشته اخیر ( کامل گرایی )، آقای بنانی هر دو مورد هستی بیرونی یا مادی و دنیای درونی یا روحی و روانی فرد را مد نظر دارد و صد البته از لحاظ روشنگری در مورد واکاوی هویت درونی افراد و به ظهور آوردن گره‌های شخصیتی اشارات درخوری ارائه داده‌اند.
اما آنچه به نظر من رسید این است که در اینجا عامل جبر و فشار محیط و جامعه در شکل دادن نوع و سمت خواست و اراده کامل گرایی مادی و بیرونی لحاظ نشده و در واقعیت بیرونی اغلب جوامع و بالطبع جامعه ما کامل گرایی مادی جایی برای طرح ندارد که هیچ همین بخور و نمیر هم به سختی فراهم است . البته صرف آگاهی دادن و روشن کردن شخص نسبت به آنچه در اطرافش میگذرد حداقل شاید بتواند او را از افتادن در ورطه‌های ناگواری که نام بردید حفظ نماید اما فاکتورهایی که از جانب اجتماع و محیط زندگی به اجبار تحمیل میشود میتواند راهکارهای این چنینی را تا حد یک آرمان‌گرایی صرف تقلیل بدهد.

در جغرافیای طبیعی ، اقلیم‌ها به خشک ، نیمه خشک و پر باران تقسیم میشوند و گیاهانی دراین مناطق به نسبت مهر مادر طبیعت رشد میکنند و جای بسی خوشبختی خواهد داشت اگر همه گیاهانی طبیعی باقی بمانند.


اگرچه خارم و یا سبزه یا درخت گلی
به دامن مهرت چنین ببالیدم .

با تشکر از زحمت شما

یگانه گفت...

امروزه در جامعه ما کامل شدن خیلی مد شده به همین جهت مطالبی که ارائه کردید خیلی به جا بود و اموزنده.
اگر تاریخ گذشتگانمان را مطالعه کنیم می بینیم که انها هم مثل ما به اندازه زاویه دیدشان در گیر کامل شدن و زندگی بی نقص بوده اند اماثمره اینهمه حرص و تلاش چیزی جز جنگ کشتار خونریزی چشم هم چشمی حسادت بی خوابی افسردگی اعتیاد ظلم به خود چی بوده؟
عزیزان بیایید با شناخت خود شرطی شدگی هایمان را رها کنیم همین الان با پذیرش خود با زندگی اشتی کنیم همدیگه رو دوست بداریم دست به دست هم بدهیم و دنیا را از نو بسازیم .
بقول سهراب سپهری : نپرسیم که فواره اقبال کجاست؟
اقای پرویز شهبازی در برنامه گنج حضور شماره 347 در مورد کمال طلبی و معضلات کامل بودن مطالب ارزنده ای رااز دیوان شمس مولانا بیان کرده اند دوستان می توانند با مراجعه به سایت ایشان از این مطالب استفاده کنند .
ممنون

پرما گفت...

جناب بنانی عزیز
چه سرعتی شما دارید، هنوز یکی را نخوانده پست بعدی می رسد
ممنون از شما

قطره گفت...

گل بی خار کجاست؟


خیلی غنی بود مطالب . ممنون . هیچ چی نمی خوام بنویسم . فقط می خوام هر از چند گاهی دوباره بیام بخونم تا برام مجددا یاد آوری بشه ....

ممنووووووون .....

تقدیم به شما آقای بنانی عزیز ...البته این گل هم بی خار نیست هااااا

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.