زان نمی پرد به سوی ذوالجلال کوگمانی می برد خود را کمال علتی بتر ز پندار کمال نیست در جان تو ای ذودلال ذودلال=صاحب ناز و کرشمه از دل و از دیده ات بس خون رود تا ز تو این معجبی بیرون رود معجبی= خود بینی برای توضیح بیشتر اولین باور اعتیاد پرور یعنی: "باید کامل باشی و کامل شدن امکان پذیر است" چند مطلب تحت عنوان: "جرأت و جسارت معمولی بودن"ارائه می شود. از منابع مورد استفاده دراین قسمت؛ شناخت درمانی، روانشناسی افسردگی، اثر دکتر دیوید برنز (David Burns)و ترجمه مهدی قراچه داغی نشر دایره است:
یکی گفت پنجره دلت را باز بگذار به امید اینکه نور و نسیم الهی روزی در آن وارد شود و حالش را ببری! گفتم حرف شما درست ولی کجای کاری؟ بله پنجره را باید باز گذاشت! حواس پنجگانه و بیشتر را باید روشن کرد و پرده فکر را از روی آن برداشت: به قول سهراب سپهری: پرده را برداریم: بگذاریم که احساس هوایی بخورد. ولی اولاً خدا جون پیش ماست و از رگ گردن هم به ما نزدیکتره ثانیاً شاید مهمترین وظیفه ما محافظت از این فطرت الهی درونی است. ما از این ور پنجره را بسته ایم و از اون ور، دو لنگه در خانه را باز گذاشته ایم!! درب خانه دل را باید بست! یک پاسبان با چشمان باز و بیدار هم پشت این درب باید نگهبانی دهد: هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی؟ که ببرد رخت ما را همه، دزد شب نهانی(مولانا) پارتی جهنمی! خانه ما شده کاروانسرا هر که خواسته بدون اجازه ما وارد شده انواع دزد و شیطان و اجنه و موش و غریبه هایی که نمی دانیم کیستند!! حسابی برای خودشان پارتی گرفته اند و جهنمی از دعوا و کشمکش بر پا نموده اند. راحت از یخچال هر چه می خواهند بر می دارند! ازحساب ما برداشت می کنند! حتی لباسهای ما را هم می برند و...این وسط "مای بیچاره" چکاره ایم؟ کجاییم؟ شاید وظیفه ما شده بعد از پارتی آنها نظافت کردن وخون دل خوردن و... چرا دلمان برای خود اصیل و معصوممان نمی سوزد! چرا این غریبه ها را که هر روز بیشتر هم می شوند راه می دهیم!؟ خوب یک مصداق بستن درب خانه و نگهبانی دادن این است که باورهای اشتباه را پیدا کنیم و اصلاح کنیم. یک مصداق دیگرش مقایسه نکردن خود با دیگران است. مصداق دیگرش مشاهده بی غرضانه افکار و احساسات است و... تا زمانی که باور اشتباه کامل گرایی هست، تبعات بسیار زیاد ی به دنبال آن می آیند و خانه وجود ما را اشغال می کنند و صاحب خانه را با لگد بیرون می کنند. از نتایج این باور اشتباه؛ افسردگی، تنبلی، حرص، خشم، دروغ، پرخوری، شهوترانی، حسادت، بیماری قلبی، سرطان، اعتیاد، فحشا و هزاران درد بی درمان است. پس آیا ارزش بستن درب خانه را ندارد؟! یک دروغ شاخدار( ریشه حرص) بزرگترین دروغ جامعه بشری چیست ای جان برادر یا خواهر؟ اگه گفتی؟ انسان "کامل" واقعی است و وجود خارجی دارد و امکان پذیر است. بشنو و باور نکن! کامل بودن را و همینطور قاضی بودن را به خدا واگذار کن! تنها کامل و تنها قاضی هستی، خداست. خوب گیریم که باور کردی. ولی نکنه عمرت را برای این باور تباه کنی یعنی اسیر این باور خانمانسوز بشی که " تو باید در همه موارد کامل باشی و کامل شدن امکان پذیر است" مثل برخی باورهایت فقط در ذهنت باور کن ولی به کله ات نزنه که عمل کنی و بابا و مامانت رو سر بلند کنی! و جان بکنی تا به این "توهم" برسی! نه نه حتی باور کردن این باور هم خطرناک است!! خوب !حرص به شدن که می گن همینه! حرص با این کلک مسلط می شه که دامی پهن می کنه که جذبش بشی! ولی عاقبتی جز شکست و تلخکامی نداره! البته "متوسط بودن" هم توهمه!! مثل خیلی برچسبهای دیگه ولی با وجود این، توهم مفیدی است نه مثل توهم کامل بودن، خانمانسوز! باشد. کامل گرایی را کنار بگذار! معمولی و متوسط باش و از زندگی ات لذت ببر. دکتر دیوید برنز روشهایی را برای مبارزه با کامل گرایی ارائه کرده و از زوایای مختلف عیب و ایراد آن را برملا نموده است. سعی می شود که چکیده ای از آنها در چند قسمت تقدیم حضورتان شود: بررسی منطقی مزایا و معایب کامل گرایی مزایای کامل گرایی: 1- کامل گرایی شاید بتواند منجر به کسب پیروزی بزرگ در زندگی شود. 2- برای رسیدن به کسب نتایج چشمگیر همه تلاشت را به کار می بندی.3- چشم و دهان دیگران بر اثر موفقیت استثنایی آینده ات، برای چند ثانیه تا چند دقیقه از حیرت باز می ماند!! معایب کامل گرایی:1- ایجاد خشم و رنجش شدید در نتیجه شکست2- استقبال خطرات نامعقول، برای کسب پیروزی و نتیجه دلخواه3- علیرغم همه کوششها، انتقاد و ملامت گزنده و همیشگی از خود ؛4- ندیدن روی آرامش در زندگی و در اضطراب همیشگی بسر بردن، به دلیل سقف بسیار بلند انتظاراتی که از خودت داری؛5- چون در عمل به ایدآل دست نیافتنی، نمی رسی همیشه افسرده ای؛6- به دلیل کامل گرا بودن مرتب دیگران را سرزنش می کنی و در نتیجه از رابطه دوستانه با دیگران محروم می شوی؛ اغلب تصور می کنی دارای آن صفات برتر هستی یا لااقل لایق آنها هستی و در نتیجه مغرور و خود خواه می شوی و نچسب! 7 - از امتحان راههای نو در زندگی پرهیز می کنی، چون از اشتباه کردن و هرگونه شکست می ترسی، فقط کارهایی را انجام می دهی که مطمئنی از پس آنها بر می آیی، در نتیجه بی قراری و افسردگی ناشی از نرفتن راههای جدید هم به سراغت می آیند (ممکن است دوستی اعتراض کرده باشد که بدون کامل گرایی، تکلیف پیشرفت مادی و معنوی چه می شود؟ جواب در همین بند و ترس از شکست و همینطور موارد دیگر است؛ یعنی برخلاف آنچه در وهله نخست تصور می شود؛ یکی از مهمترین موانع پیشرفت در زندگی و عوامل فلجی روانی و تنبلی و...همین کامل گرایی است) ؛8- گرایش به اعتیاد و پرخوری و..به دلیل فشار بیش از حد کمال طلبی و نتایج آن؛ 9- بدون در نظر گرفتن علاقه و استعداد ذاتی ات، سعی داری در همه زمینه ها برتر و کامل باشی (مانند شاگردی که کورکورانه می خواهد در همه درسها نمره 20 بگیرد). 10- حسادت به همه. چون هر کسی حد اقل در یک چیز از تو بهتر است! 11- الصاق برچسب های بی عرضه و ناتوان و...به خودت! 12- فرسودگی و کمبود انرژی به دلیل ملامت شدید خود و دیگران و تضاد شدید بین ارزشهایی که می خواهی در همه آنها کامل باشی و تضاد شدید بین ایدآلها و واقعیتها! و... در نتیجه پدیدار شدن اصطکاک شدید درونی و آمادگی برای ابتلا به انواع بیماریهای جسمی و روحی .13- محروم شدن از علایق و استعدادهای ذاتی ات و محروم شدن از شادی و شوق اصیل درونی ( خلاصه علاوه بر ممانعت از پیشرفتهای مادی و رشد معنوی، کمال طلبی راه خوشبختی و شادی اصیل را مسدود می نماید.) ..... آیا می توانی چیزهای دیگری به این فهرست اضافه کنی؟ ظاهراً کفه معایب کامل گرایی بسیار سنگین تر است. در قبال آن مزایا که معمولاً هم دست نیافتنی یا بسیار گذرا هستند، این همه عیب و ایراد اساسی ایجاد می شود. بنابراین آیا بهتر نیست عطایش را به لقایش ببخشی و گردن کشی نکنی و معمولی باشی!
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.
لطفاً فقط نظرتان دربارهی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.