مقام معلم و شاگرد


   در روش سنتی آموزش، معلم می داند و شاگرد نمی داند و شاگرد اطلاعات دسته دوم را در خصوص یک موضوع از معلم فرا می گیرد و معلم متکلم وحده است. در برخی موارد مدرن هم هست که شاگرد می داند و معلم نمی داند و شاگرد برای معلم و سایرین سمینار می دهد! اما در روش دیگر آموزش نه معلم می داند و نه شاگرد و هر دو بر اساس شیوه کشف و شهود بی غرضانه جمعی؛ موضوع را مورد مشاهده قرار می دهند و هر دو در یادگیری سهیم هستند و فرقی ندارد که چه کسی معلم باشد و چه کسی شاگرد! و هر دو مادی و معنوی رشد می کنند. البته شاید هرسه روش مکمل هم باشند و در جای خود مفید ولی محرومیت از طریقت سوم، بسیار زیان بار است و در آموزش و پرورش دنیا هم متأسفانه بسیار اتفاق می افتد. سعی من در این وبلاگ این است که حداقل در برخی موارد از دید نمی دانم مطالب گفته شود و از نظرات و گفته های دیگران هم بیاموزم تا به یافته نزدیکتر به حقیقت دست یابم.

   در چند مطلب قبلی در خصوص "حضور در لحظه حال"، درحال مطالعه نظرات دوستان و همینطور یکی دو کتاب از جمله نیروی حال آقای اکهارت تول و ترجمه آقای مسیحا برزگر هستم و مشاهده و مراقبه می کنم تا به برداشتی برسم و ارائه کنم. اگر دوستان بیشتری در این یادگیری جمعی مشارکت کنند و وقت بگذارند و بدون عجله ( که کار شیطان است) در مورد موضوع، چند روزی تعمق کنند ارزش دارد و ممنون می شوم.



۶ نظر:

tabkom گفت...

با سلام

ضمن تشکر از زحمات جنابعالی، به نظر بنده هم، جستجو، کنکاش ، آموزش و آموختن در موضوعاتی اینچنین وسیع و لایه در لایه، لزوم استفاده از روشهای نرم‌تر ( کشف و شهود بیغرضانه جمعی ) را بیشتر آشکار میکند و بشخصه با جدول بندی و فورمولیزه کردن مباحثی ازین دست میانه‌ای ندارم،

بوریاباف اگرچه بافنده‌ست
نبرندش به کارگاه حریر

اینطور که متوجه شدم باید منتظر ارائه برداشت شما بمانیم ؟

با تشکر

عطا گفت...

آفت بزرگی که به نظرم در خودشناسی ما را تهدید می کند و از پیمایش راه ناامید و سرخورده می کند همین موضوع صحبت شماست ( یکی متکلم و بقیه گوسفند وار سرتکان دادن! ببخشید که این حرف را می زنم حداقل در مورد خودم صادق است). اینکه یک نفر را متکلم وحده و معلم در نظر بگیریم و بقیه مستمع باشند. متاسفانه این واقعیت از دو طریق در نظرات دوستان را که در مورد یک موضوع نوشته بودن وجود دارد. یکی اینکه اکثر کسانی که نظر داده بودند بدون گوش دادن به نظرات نوشته شده دیگران حتی موضوع نویسنده متن اصلی حرفی زده اند که بعضا در تمجدید صحبتهای نویسنده بود که از وی یک اتوریته ساخته اند که افت بزرگی است.
دوم اینکه بعضا متاسفانه بدتر از آن خود نویسنده ( پانویس و یا بنانی) نیز توجه یک دله به نظرات دوستان ندارند شاید هم حق داشته باشند این کار صحه صدر و وقت زیادی می خواهد. کامنتهای بعضی از دوستان نامفهوم است و خارج از بحث
ولی صحبت من این است مگر قرار نیست یک موضوع مطرح شود و به هم کمک کنیم تا این کلاف سردرگم باز شود و حقیقت برای ما روشن شود. همانطور که ایمان داریم برای مولوی حافظ و دیگران روشن شده است؟!
ممنون...

یگانه گفت...

با سلام و عرض ادب و احترام
در قدم اول بایددرد رو شناخت دردهای جسمی ،عاطفی، مالی که همه ما کم و بیش باانهااشناییم که معمولا در مواجهه با انها زبان به گله و شکایت باز میکنیم زمین و زمان و پدر و مادر و همسر و جامعه را به هم می بافیم تا یه جوری خودمون رو محق جلوه بدیم و خلاصه بر این باوریم که عواملی باعث شده اند و حق زندگی کردن را از ما گرفته اند.
بنا بر این درد زندگی زندگی نشده است. ما بنا به شرطی شدگی هایمان ایده الی از زندگی داریم و چون عواملی باعث شده اند که ما به ان نرسیم مدام گذشته رو ملامت میکنیم و به اینده می دویم تا شاید از طریقی به زندگی زندگی نشده امان برسیم.این طرز فکر اشتباهی است که از گذشتگانمان به ارث رسیده زندگی ما بوسیله همین شرطی شدگی ها یه جایی گیر کرده که باید ازاد بشه .
رویدادها در زمان اتفاق می افته ما فاصله بین رویداد دیروز تا رویداد امروز رو بصورت زمان می بینیم تا زمانی که با رویدادها خوشحال و غمگین می شویم و فکر می کنیم که رویداد دیروز هنوز وجود داره ما نا راضی هستیم و ان رویداد در ماخشم و ترس ایجاد میکنه و ما را به سرعت به سوی رویدادی در اینده می بره تا زندگیمان را سرو سامان بده و غافل از اینکه ما لحظه حال رو از دست دادیم.
اگر دقت کنیم می بینیم که اتفاقات همین الان در لحظه حال اتفاق می افتند. با دوستی با این لحطه و پذیرش ان نیروی خلاق هشیاری در ما بیدار می شه و در همان لحظه شروع به کار میکنه.هر چند از اتفاقات این لحظه خوشمان نمی اید ولی با پذیرش ان انرژی خدایی که در ما جریان داره بطور معجزه اسایی محیط اطرافمان را سرو سامان میده.

یگانه گفت...

باید ببینیم فلسفه درد چیه؟ برای چی درد می کشیم ؟ ما یه الگویی در درونمان داریم که با درد هم خوانی نداره . با اون غریبه است . این الگو (فطرت) بهترین راهنماست با گوش کردن به ندای درون بدون تعبیرو تفسیر و با نگاه بی غرضانه می فهمیم که یه جای کار اشکال داره یه جایی رو اشتباه اومدیم باید برگردیم.
نگین که نمی شه این راهیه که من رفتم و شده بارها شکست خوردم و با هر شکستم انگیزه رهایی ام قویتر شد. بارها اشتباه رفتم با بالاخره راهم رو پیدا کردم
باور کنید با هرچه هم هویت بودم زندگی ازم گرفت تنها دلخوشی ام بچه هام بودم که اونها رو هم داشت ازم می گرفت . در اون شرایط سخت که همسرم هم خونه نمی اومد تنهای تنها کالبد بی جان و رنگ پریده فرزاندنم رو بغل میگرفتم بی صدا اشک می ریختم و از خدا فقط سلامتی شون رو می خواستم باور کنید بیصدا چنان فریاد میکشیدم که فکر می کنم صدام تا هفت اسمون میرفت اما جوابی نمی اومد وضع و اوضاع روز بروز بدتر میشد هرچه در توان داشتم به پای دکتر و دارو ریختم اطرافیانم یکی یکی خسته شدند و کنا رکشیدند . زندگی با اون همه غرورم ناتوانی و عجزم رو بهم نشون داد.
تا یه شب اون شب طلایی ندایی از درونم رها کردن رو بهم اموخت اموختم که با من نمی شه به خدا رسید.دعای من، نماز و روزه من، جوانی و موقعیت من و هزار من دیگه هیچکدام کار ساز نیست. در حالت تسلیم و رضا موازی با لحظه حال همه چی رو به خودش سپردم .گوش شیطون کر حالا زندگیم روز به روز بهتر می شه همه اون کسانی که مخل ارامشم بودن یکی یکی از زندگیم بیرون میرن دوستان جدید پیدا کردم مشکلات مالی ام هم حل می شه از همه مهمتر فرزاندنم هم سلامتی شون رو بدست اوردن. از همه چی لذت می برم به هر چی نگاه می کنم عشقه و عشق از زمین واسمون برام میباره .
عزیزان زندگی بی من زندگی با خداست.
در اخر باز به همه دوستان توصیه میکنم در سایت اقای پرویز شهبازی برنامه گنج حضور رو ببینند برای من که خیلی مفید بوده مطمئنم که برای شما هم خواهد بود.
از شما اقای بنانی هم ممنونم بخاطر زحماتی که می کشید.

tabkom گفت...

با سلام به دوستان و آقای بنانی،

خواستم با همدلی با تجربیات خانم یگانه عرض کنم، به نظر بنده، مدیریت و عکس‌العمل ما در قبال زندگی و حوادثی که برای ما پیش می‌آید، بیشتر شامل کارهایی میشود که فطرتا احساس میکنیم نباید انجام دهیم،........ و نه طرح ریزی و نقشه، برای حل آن مشکلات .
روشن‌تر بیان کنم، مثلا اگر در زندگی خانوادگی برای فرزند من مشکلی پیش بیاید و ببینم او در مسیری غلط افتاده، کاری که من میتوانم بکنم " صحبت و راهنمایی اوست "، اما از طرف دیگر قلب من به من میگوید " او را طرد نکنم " ، "حمایت خودم را از او دریغ نکنم " ، " با او تند و خشن برخورد نکنم " ، " به روحیه او لطمه نزنم " و ........ وخیلی کارهای دیگر که میدانم " نباید بکنم " و در ادامه منتظر نتیجه میمانم .............چون میدانم در مقابل خواست و اراده‌ای که حاکم بر هستی می‌باشد بیش از این کاری از دست من برنمی‌آید، و همانطور که شما دیدی و تجربه کردی همیشه به طور صد در صد نتیجه مثبت گرفته‌ام،.................. شاید یک مغز حسابگر مرا متهم به خرافه و تقدیرگرایی کند ، اما چگونه میتوانم این را برای او بگویم که او کتاب وجود مرا نخوانده ..................مرا قضاوت میکند .

شاید رنج و درد همچون شخم‌ی است که خدا بر روح و روان ما میزند و صبر دانه‌ای است که ما درین زمین شخم خورده می‌نشانیم و با اشک چشم و خون دل آنرا آبیاری میکنیم تا ساقه روشنایی را درو کنیم .

قطره گفت...

آقا عطای گل ... نوشته های شما رو در چند جا خوندم ... درکتون رو دوست دارم .

در مورد کامنتی که در این پست گذاشتید ، دلم گفت بگم که :

وقتی این صمیمیت خالص در این دو سایت که شما نوشتید ( پانویس و بنانی ) بوجود اومده ، چه اشکالی داره دوستان وقتی میان ، علاوه از زوم بر بحث مورد نظر ، جاری کلامشون رو هم هر چی از دل جوشیده بنویسن ....

به این رسیدم که گاهی درمان دردم از جایی میاد که انتظارش رو ندارم .... ممکنه در اون بحث خاصی که همه روش زوم کردند ، من بیام و هدیه ام رو نتونم بگیرم ولی ولی ولی در یک جمله که از زبان خدا بر قلم دوستی جاری شده ، سخن اصل رو بگیرم و برم .....

مثل سفره ای رنگی .... هر کسی با سلیقه خودش به تناسب درک خودش ، میاد و از اونچه روزی اش شده بر میدارد و می رود ....


معتقدم که شناخت مسائل و حل مشکلات معنوی و درکی ، مثل بازی
شطرنج نیست که عقل و دانش رو جمع کنی تا از عهده اش بر بیای...

بلکه مثل بازی خالص و بی غرض یک کودکه که در حین بازی ، حتی به فکر رسیدن به درک چیزی هم نیست .....چون بازی برای کودک ، تمام زندگی اوست ....

در هر حال سخنم اینه :

عزیز ،به نظرم ، باید از همه چی خالی شد ... و زیاد سخت نگرفت ....

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.