افسانه های 4 گانه و دعوت شیطان را نپذیر! مبحثی در تحلیل رفتار متقابل وجود دارد، مبنی بر اینکه تلقینات والدین در سنین زیر 7 سال، بر چه اساس و چرا این قدر پر قدرت است و تا آخر عمر دوام می آورد؟ "تیبی کاهلر" از روانشناسان سبک تحلیل رفتار متقابل، ریشه قضیه را در 4 افسانه می داند که در واقع در یک افسانه یا تلقین اشتباه خلاصه می شوند؛ ابتدا والدین تلقینی پایه ای را در ذهن کودک جا می اندازند مبنی بر اینکه "فکر والدین – و بعد از آن سایر افراد- می تواند در کودک احساس و حال خوب یا بد را ایجاد نماید! " وقتی این افسانه یا تلقین اشتباه جا افتاد؛ دیگر کودک بیچاره در تله افتاده زیرا دیگر هر تلقینی از سوی والدین و سپس جامعه راحت مورد پذیرش کودک قرار می گیرد. این تلقین پایه ای چنان در اعماق وجود رخنه می کند که در سنین بزرگسالی هم آن را بدیهی می پنداریم ولی چه خیال خامی!!! ایمان خود را به این تلقین فروخته ایم و بنابراین جا برای ایمان به حقیقت و خدا تنگ شده است!! غیر منطقی بودن این تلقین اشتباه از دید منطقی و با "خرد مندانه دیدن" کاملن واضح است؛ ولی کودک زیر 7 سال قادر نیست غیر منطقی بودن و افسانه بودن آن را درک کند و سرانجام در بست آن را می پذیرد. "دیوید بوهم" احتمالن بدون آشنایی با این مبحث مهم از تحلیل رفتار متقابل، دقیقن همین درک خردمندانه را تاکید کرده است( ر.ک. به یادداشت " من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود"). خرد و منطق به ما می گوید که در عالم واقعیت و نه افسانه، هیچ راهی بین فکر دیگران و احساس و عمل من وجود ندارد و خود من مسوول احساسها و اعمال خودم هستم! وقتی من از حرف شما آزرده و خشمگین می شوم و نسبت به آن واکنش نشان می دهم، این شما نیستید که مرا آزرده کرده اید خود من انتخاب کردم که با یک سری افکار، به یک سری احساسات برسم و بر اساس آنها واکنش نشان دهم! می توانستم به جای آن راههای بیشمار دیگر را انتخاب کنم و احساس سرگرمی، بهت، وحشت، هیجان و یا هر یک از هزاران احساس مختلف را داشته باشم. از نقطه نظر شما هم، شاید شما واقعن باور داشته باشید که دارید مرا خشمگین می سازید. شاید هم بخواهید که مرا خشمگین کنید. ولی نمی توانید مرا مجبور سازید که آن احساس را داشته باشم. بلکه می توانید با قدرت زیاد مرا به این کار "دعوت" کنید. اینکه من دعوت شما را بپذیرم یا نه بستگی به خودم دارد( یاد فیلم وکیل مدافع شیطان افتادم که مردم خلاف کار از شیطان شکایت می کردند که تو ما را بدبخت کردی و شیطان واقعیت تلخی را به آنها یاد آوری کرد: من فقط شما را قویاً دعوت کردم؛ این شما بودید که دعوت مرا پذیرفتید در صورتیکه برای رد دعوت من کاملن مختار بودید. در این خصوص هم یک داستان عبرت آموزی از یک عارف فرزانه وجود دارد که توجه خواننده محترم را به یادداشت بعدی جلب می کنم). بازهم تاکید می شود؛ این در حوزه کلمات است و رد وبدل شدن کلمات بین افراد! مسلمن اگر شما با آجر بر سر من بزنید حال بد در من ایجاد می شود. ولی کلمه آجر نیست! البته این وضعیت "کودک مطیع" است و در خصوص "کودک شر" ممکن است حالت عکس اتفاق افتد یعنی کودک با هر آنچه والدین تلقین می کنند به مقابله بر خیزد! این حالت هم تفاوت بنیادی با حالت اول ندارد زیرا آن تلقین اولیه جا افتاده! به هر حال در این "مخالفت با حالت لج بازی" ، حال و احساس بد در "کودک شر" هم شکل می گیرد، منتها معمولن حال بد به شکل خشم نسبت به والدین یا دیگران بروز می کند! که این راه هم درست نیست. راه درست نزدیک شدن به "کودک طبیعی" و "والد مهربان و پرورش دهنده" و "بالغ منطقی" درون، با کمک آگاهی عمیق از افسانه بودن باور اشتباه فوق الذکرست!
مشاهده اشتباهات سیستم ذهنی، عقل و خرد انسان را پالایش داده و پرورش می دهد و به او یاری می دهد تا از پذیرش دعوت شیطان امتناع نماید. و اما آن 4 افسانه یا باور اشتباه که در اعماق وجود به آنها ایمان آورده ایم!: 1- والد درون: من می توانم احساس خوب به تو بدهم اگر به جای تو فکر کنم. 2- کودک درون: تو می توانی احساس خوب به من بدهی اگر به جای من فکر کنی. 3- والد درون:من با چیزهایی که می گویم می توانم احساس بد به تو بدهم. 4- کودک درون: تو با چیزهایی که می گویی می توانی به من احساس بد بدهی. به عبارت دیگر اگر فکرهای منفی و توهمی ( که فاقد اصالت هستند و ریشه در بیرون دارند و غریبه اند!) همراه نوعی "احساس"( احساس ها دو نوعند احساس بدون لزوم همراهی فکر نظیر حس گرسنگی و احساس همراه فکر مانند حس بد ناشی از شنیدن ناسزا. منظور از احساس در اینجا نوع دوم است.) نباشند، قدرتشان زایل شده و به سرعت محو می شوند! یعنی اگر کسی به من بگوید احمق و من هم هیچ حس بدی پیدا نکنم؛ کل بساط نفس در هم پیچیده می شود و توهمی بودن آن عیان می گردد. به همین دلیل بنظر می رسد که این افسانه (یا افسانه ها) کلید بدبختی انسان است! و آدم عاقل این اشتباه فاحش را در سیستم ذهنی اش ردیابی و مشاهده می کند!
دعا: خدایا به ما بینشی عطا بفرما تا بتوانیم با خونسردی! به دعوت شیطان، نه بگوییم!
|
۳ نظر:
سلام
با توجه به بی دفاع بودن کودکان، آسیب دیدن به نظر اجتناب ناپذیر میآید......و همچنین در مورد خود ما که حتما گزیده شده ایم....
شاید مبحث توبه در قرآن در اینجا به کار بیاید.....به معنی بازگشت به دوران قبل از گرفتار شدن....
یعنی اول توبه و بازگشت و بعد از آن عبادت و پیروی...
ممنون
سلام آقای دکتر بنانی
برای من باعث افتخار هست که یکی از بهترین اساتیدم، در مورد چنین مباحث روان شناختی مفید و کاربردی، مطالعه دارند و صاحب نظرند. من این مطلب حاضر را خواندم و با شما به میزان زیادی هم عقیده ام! منشاء بیشتر خوشی ها و ناخوشی های انسان، خود اوست و بنابراین با اصلاح "خود" بسیاری از مشکلات و ناملایمات قابل حل خواهد بود.
با آروزوی موفقیت- سارا
با سلام خدمت آقای بنانی،
با خود گفتم غیبت شما طولانی شده یک احوالی از شما پرسیده باشم ...... انشاالله که شاد و سلامت باشید .
ممنون
ارسال یک نظر
لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.
لطفاً فقط نظرتان دربارهی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.