تبکم گفت: در این یادداشت( یادداشت قبلی) در قسمت شماره سه : صبر و مکث و مشاهده به جای واکنش سریع........
حتما صبر و مکث و مشاهده ای که شما میفرمایید با دخالت ذهن و فکر تفاوت دارد و الا به نظر میآید اگر ما در برخورد با دیگران بدون دخالت فکر و قضاوت و فیلتر کردن و تغییر دادن داده های بیرونی، برخوردی تند و واکنشی و حالا به این صورت خشم آلود داشته باشیم بهتر است تا اینکه با دخالت افکار و محاسبه سود و زیان و ......برخورد خودمان را با فشار تغییر بدهیم ؟ البته این خطر هم وجود دارد که باز این خشم و تندی متأثر از درون من باشد..............!!
اما آیا صبر و مکث و مشاهده، همیشه ما را به برخورد همراه با آرامش هدایت میکند یا ممکن است در مواقعی هم حکم بر تندی و خشونت بدهد !؟؟
در مورد شماره پنج و اصل جهانی تغییر، بنده هم کاملا موافقم ، تصور قدرت و سرعت تغییرات و محدودیت توان ما در مقابل آن ، واقعا هر ذهن خودسری را در صورت کمی انصاف و تأمل، وادار به این میکند که حتما در نگرش و شکل برخوردش با عالم هستی چه در درون و چه بیرون، تجدید نظر اساسی کند .
در جایی خواندم وقتی ذهن آرام میشود ، مثل سطح یک استخر بعد از پایان بارش مداوم افکار، آگاهیای که ما پیدا میکنیم، شبیه پیدا شدن آن سطح صاف و بدون موج استخر و در ادامه انعکاس نور و زیبای های روز و یا شب در آن میباشد .
با سلام و آرزوی شادی برای همه دوستان؛ و تشکر از تبکم و قطره بابت دقت نظر و اظهار لطفشان. توضیح بیشتر در خصوص صبر شاید مفید باشد:
در مشاهده گری آنچه ارادی و اختیاری است، حضور در لحظه و توجه همزمان به بیرون و به درون است (حالت توجه با حالت تجزیه تحلیل فکری متفاوت است )؛ بقیه اش با ما نیست و خود بخود اتفاق می افتد! هدف از مشاهده گری فقط همین است. نه اینکه با مشاهده گری بخواهیم رفتار یا گفتار یا اندیشه ای را عمدی و ارادی و با فرمول خاصی، انجام دهیم. تنها کار عمدی و ارادی مشاهده گری و حضور درست در لحظه است، بقیه اش را زندگی و انرژی در جریان آن به دست خواهد گرفت. غیبت ما از لحظه، سر رشته زندگی را از دست ما خارج کرده است! در صورتی که شعور باطن در هر موجودی به نحو احسن عمل می کند و ذهنیت اشتباه و واکنش سریع بر اساس آن، این خاصیت را متاسفانه از انسان سلب کرده است. به عبارت دیگر متاسفانه؛ واکنش دادن کور کورانه، که برخاسته از احساسات و افکار شرطی شده و قالبی است؛ جایگزین کنش تازه و نو برخاسته از شعور حیات و متناسب با نیاز واقعی آن لحظه از زندگی، شده است( این کنش ممکن است گاهی تند و شدید و سریع هم باشد ولی در عمق آن محبت و عشق لانه کرده است!). همان شعوری که کل حیات را به رقص و حرکت واداشته است و در بدن ما ضربان قلب و..را هدایت می کند. برای مشاهده گری درون، حال بد معمولا سوژه مناسبی است زیرا با مشاهده آن، احساسات بدنی و فکر همراه آن هم مشاهده می شود و در نهایت زوایای مخفی سیستم روانی آشکار شده و در نتیجه از قدرت ذهنیت اشتباه (خطاهای تفکری) کاسته می شود. آنچه در وضعیت معمولی ( بدون مشاهده گری ) و به دنبال مثلن توهین دیگران اتفاق می افتد؛ این است که بر اساس درونی ترین قسمت منیت ما، یعنی ذهنیت و باورهای اشتباه تنیده شده در آن، حال ما بد می شود و مثلن خشم بروز می کند و همین ذهنیت با فشار خشم، ما را مجبور به واکنش سریع و شرطی شده و قالبی و تکراری می کند! "واکنش منفی" این سیستم ذهنی اشتباه، دو حالت کلی دارد: یا منجر به رفتار و گفتار خاصی می شود، یا ممکن است در ظاهر رفتاری هم بروز نکند ولی واکنش هست؛ منتها به صورت "سرکوب" و "پنهان کردن" درونی احساس، افکار و رفتار عمل می کند( البته هیچ تضمینی نیست که همین سایه ها و نواحی تاریک سرکوب شده در آینده به صورت فنری جمع شده، موجب رفتار انفجاری نشوند، که معمولن هم می شوند!). هر دو نوع واکنش سیستم روانی، معیوب و خطاست و آغشته به افکار مسموم! و تفاوت اساسی هم ندارند!! مشاهده و مکثی که گفته شد حالت سوم است که از یک نظر شاید شبیه حالت دوم یعنی سرکوب باشد؛ ولی با آن تفاوت ما هوی دارد؛ زیرا صرف مشاهده گری موجب می شود که حال بد و فکر منفی، کل ذهن را اشغال نکند، همین هم این فرصت را می دهد تا همزمان انرژی برای پرداختن منطقی و مشاهده درست موضوع بیرونی هم وجود داشته باشد. از طرف دیگر به دلیل مشاهده وضعیت درونی و ... چیزی سرکوب و پنهان نمی شود و همه چیز در زیر نور افکن مشاهده گری روشن است، در نتیجه فنری برای جمع شدن و عمل کردن منفی در آینده باقی نمی ماند!! پرونده هر چیزی با کنش لازم در لحظه، بسته می شود! و دیگر نیازی به فکر و نقشه کشی شیطانی برای انتقام باقی نمی ماند! معجزه مشاهده گری یا همین حالت سوم است که فضا و امکانات لازم و کافی را برای شعور فطری ایجاد می کند تا بتواند وارد معرکه زندگی شود. در غیر این صورت همان آش است و همان کاسه کهنه قدیمی و شرطی و همان جهل مرکب همیشگی بر ما حاکم خواهد ماند!! توضیح بیشتری در خصوص اصل تغییر: اگراصل تغییر برای ما جا بیفتد و به آن یقین قلبی پیدا کنیم، شاید رهایی از منیت ها و قالب شرطی بهتر و ساده تر اتفاق افتد، و با ضعیف شدن خشم و حرص، مشاهده گری بی غرض حاصل شود. زیرا تجربه این اصل ثابت کرده است که چیزی که امروز ما را کلافه کرده و موجب خشم یا حرص و طمع ماست فردا قطعن به باد فراموشی سپرده می شود( حتی درد واقعی مثل دندان درد همیشگی و ابدی جلوه می کند، ولی تجربه ثابت کرده که آن نیز بگذرد!). از حقه های نفس این است که خشم و نارضایتی یا حرص و طمعی را که بروز می کند، ابدی و همیشگی و بسیار بسیار مهم! جلوه می دهد و درخواست شدیدی دارد تا بلافاصله با واکنش و رفتار و گفتاری هر چه سریع تر از آن وضعیت خارج شود؛( چه قتل ها و چه خود کشی های بیشماری که بر اثر این نوع حماقت اتفاق افتاده و سپس ندامت و پشیمانی..) غافل از آنکه چه واکنش غیر منطقی اتفاق بیفتد یا هیچ واکنشی انجام نشود در هر دو صورت چرخ گردون همه چیز را تغییر خواهد داد و از یکطرف آتش خشم و حرص ما فرو کش می کند و از طرف دیگر موضوع بیرونی که به آن مشغول بودیم، تغییر خواهد کرد!! حتی اگر شما فقط ده ثانیه صبر کنید؛ وضعیت روانی شما با ده ثانیه قبل، متفاوت خواهد شد!( چون نفس یا شیطان این را می داند، عاشق تلقین عجله است تا قتلها و خود کشی هایش و..تضمین شود!!) دیر یا زود آتش خشم یا حرص با واکنش یا بدون واکنش، فرو می خوابد؛ با این تفاوت که واکنش سریع و غیر منطقی و جاهلانه موجب پشیمانی و تقویت و استمرار خشم و حرص و.. می شود و صبر درست و الهی( بدون سرکوب و با مشاهده گری! و کنش عقلانی)، ریشه های خشم و حرص را نابود می کند و عاقبت به خیری و شادی واقعی را به دنبال دارد! علت اینکه رفتن به قبرستان و دیدن مردگان توصیه شده و آدم را از نارضایتی و خشم یا حرص و طمع شدید به وضع تعادل می رساند، همین تلنگر اصل تغییر است. زیرا چیزهای واقعی مثل کوه تغییر می کند و نابود می شود، چه رسد به افکار و احساسات زود گذر و پوچ و توهمی آدمی که ارزش درگیر شدن و واکنش دادن بر اساس آنها اصلن وجود ندارد! البته همانطور که گفته شد؛ اینها منافاتی با کنش متناسب با موضوع و تفکر منطقی و عاقلانه ندارد و بلکه صبر و مشاهده درست، فرصت بروز فکر و عمل و گفتار خردمندانه را فراهم می آورد.
|
۲ نظر:
با سلام خدمت آقای بنانی و دوستان
از توضیحات روشنگر شما به راستی برخوردار شدم........... و این احساس شادی که با دانستن عمیق به انسان دست میدهد واقعا در مقایسه با عالم بیرونی و شادی های آن، بی همتا میباشد.........
دوست دارم بیشتر در این مورد توضیح بدهم اما میبینم کلام نارساست و اصالت حقیقت لوث میشود.
جواب خودم را در حد فهم خودم گرفتم ، ممنونم از شما .
در خلاصه نویسی هایی که برای جلسات شرح مثنوی انجام میدهم ، در جلسه هشتاد و چهارم فایل دوم دقیقه یازده، به مورد تمثیل " پاندول " برخوردم که از جانب شما برای توصیف حرکت آونگی و اجباری نفس بین " خشم " و " حرص " به کار رفته....... به دوستان توصیه میکنم برای درک عمیق تر و شاید عینی این یادداشت اخیر شما ، به فایل صوتی ذکر شده مراجعه کنند چون خیلی روشنگر و جذاب می باشد .
اگر فضولی و قضاوت بیجا نباشد، در مورد خود شناسی ( یا به قول شما چون "خود" ، توهمی بیش نیست، پس آگاهی و شناسایی ما از این حقیقت که خود یک توهم است، ) به نکته جالبی برخوردم که شاید دانستن آن برای همه خوب باشد.......
به طور خاص برخورد تیپ مذهبی با آموزه های مذهب به این گونه است که یک حالت انتظار برای لطف و یا یک معجزه فی البداهه از یک فرشته نجات یا منشا غیبی را برای تغییر و بهتر شدن درون و زندگی خود، انتظار داریم، و این شکل از نگرش حتی با پیشرفت و دانستن مطالب عمیق و عرفانی و اعتراف لسانی ما به لزوم همت و تلاش شخصی هم، دست از سر ما برنمیدارد و ما میخواهیم به اصطلاح با همین ریش برویم تجریش !! در صورتیکه لزوم عمل و تجربه شخصی در راه دست یابی به فطرت اصیل درونی، به اندازه حقیقت دین، برای خودش سهم دارد،........ به قول شاعر، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد........
از لطف شما هم کمال تشکر را دارم و امیدوارم به این سلسله مطالب همچنان ادامه بدهید.....بنده که مشتری هستم....صبح زود اول صف !!!
ممنون
من هم مشتری هستم...:)
ارسال یک نظر
لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.
لطفاً فقط نظرتان دربارهی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.