سلام سلام، صد تا سلام خدمت دوستان عزيز و عذر خواهي بابت تعطيلي چند روزه دكان! اميدوارم شما مطلب مرا كه چون هديه اي براي شماست بپذيريد و مانند عارف قصه ما (كه نقل خواهد شد)، اين هديه را رد نكنيد! اما در دو مطلب از قبل؛ تحت عناوين "افسانه هاي چهار گانه .." و "من نبودم دستم بود.." گفته شد كه در آدم طبيعي و سالم سخن ديگران عامل تغيير حال درون فرد نمي شود و هيچ كس در دنيا با صرف اداي كلمات ( نه آسيب فيزيكي) نبايد موجب تلاطم رواني و "حال بد" ما شود و اگر شود ايرادي، اشكالي در سيستم ذهني رواني خودمان هست كه بهتر است با دقت و حوصله رد يابي و اصلاح گردد. آقا جان؛ حرف مردم نبايد آرامش سطح آب بركه ذهن را در حد نسيم هم بر هم بزند چه برسد به طوفان! و در حالت سلامت روان؛ سطح آب ذهن آرام است، و ماه زيباي زندگي در آن نمايان.... و چه شكوهي دارد انسان بودن و تماشاي زندگي... اما هيهات كه ما دايم درگير طوفانهاي ذهني با منشاء حرف و نظر و قضاوت اين و آن هستيم و بلا نسبت چون عروسك خيمه شب بازي در دستان عوامل بيروني و قضاوت مردم، و بدون اراده خودمان به اين سو و آن سو كشيده مي شويم و دايم در حال طوفانهاي ذهني هستيم ( گاهي ذهن كرخت مي شود و طوفانها سركوب و ممكن است حتي متوجه اين طوفانها و انرژي هاي منفي نهفته در درون هم نشويم! اما حتي حرفي از ده، بيست سال پيش هنوز در ذهن ما لانه كرده و زهر خودش را مي ريزد!! و طوفان به پا مي كند!) مولانا پيام خودش را در اين زمينه رسانده است: پيرو پيغمبراني ره سپر طعنه خلقان همه بادي شمر اما مانند پيغمبران عمل كردن كار راحتي نيست و تلاش و كوشش درست و اشتياق و جدي بودن اساسي لازم دارد و مشاهده گري دايمي وضعيت ذهني، احساسي به منظور پالايش اشتباهات ذهن و البته الطاف الهي و.. دراين خصوص داستان جالبي وجود دارد كه مي تواند الهام بخش باشد: "روزي فردي خشمگين و فحاش و تحريك شده با ناسزا گويي به نزد عارف روشن ضميري مي رود. عارف همراه با آرامش ذهن، از آن فرد مي پرسد كه آيا تا به حال مهماني به نزدت آمده و با خودش هديه اي آورده باشد و تو به هر دليلي آن هديه را نپذيري؟ در آن صورت آن هديه نزد چه كسي باقي مي ماند؟ فرد عصباني مي گويد خوب معلوم است پيش همان مهمان! آنگاه عارف مي گويد؛ من هم هديه هاي كلامي را كه تو برايم آورده اي تا به زور به من تقديم كني، نمي پذيرم. بنابراين نزد خودت مي مانند." |
طعنه خلقان همه بادي شمر
موضوع:
پذیرش مسؤولیت،
حال بد،
داستان،
مشاهدهگری،
مولوی
۴ نظر:
با سلام و خیر مقدم خدمت آقای بنانی ....
این دو بیت را در این زمینه از یکی از عرفای معاصر خدمت شما ارائه میدهم :
از چه در پرده گرفتار خودی
دست پروردۀ پندار خودی
عالمت را دگران ساخته اند
وز تو غیر از تو نشان ساختهاند
جالب است زمانیکه ما به یکنفر لقب عارف میدهیم و در ذهن خودمان هم برای او یک مراتب ذهنی قائل میشویم ، حال ممکن است که او اصلا خودش درین حال و هواها نبوده باشد و بر طبق این بیت معروف :
گفت قایل در جهان درویش نیست
ور بود، درویش خود درویش نیست
فکر میکنم به اینجا برسیم که، درویش خود نمیداند که درویش است و اگر بداند، هنوز دارد با ذهن میبیند، پس درویش نیست ....... چون درویشی و معرفت قابل اشاره حس، و یا حالتی در ذهن نیست....
با این وصف،تصور ما از معرفت و عرفان در دیگران، چه حکایت غریبی میتواند باشد !!
ممنون از حضور شما
ضمن تشکر از آقای بنانی عزیز
به نظرم یکی از نکات قوت روش آقای بنانی نسبت به سایر دوستان در طرح مسائل خودشناسی در این است که اصولا شواهد و قرائن را از منابع گوناگون می آورند. و این برای درک عقلی ماها مفید می باشد. ایشان از یک منبع خاص مثلا مولوی و یا مصفا استفاده نمی کنند از طیف وسیعی از ادمها از قبیل روانشاسان معاصر گرفته تا دانشمندان علم فیزیک و عرفای معاصر از قبیل کریشنا و اکهارت توله و ...
این امر باعث می شه که انگیزه ما قوی تر شه و فکر نکینم که این مسائل مربوط دانش و عقل گذشته بشری است و حالا تاریخ مصرفش گذشته و فعلا ابزار ما عقل و دانش نوین است!!!!
همین....
ممنون از مطلب به جا و مفید تون.
یک سوال!
اگر انسان در محیطی قرار داشته باشد که مدام و بقول معروف از هر طرف مورد حرف و طعنه، یا در ارتباط مدام با افراد هویت فکری باشد آن وقت چه؟ منظور در محیط و جامعه ای که به شدت درگیر ذهن هویت ساز باشد و از طرف دیگر اون محیط از حتا علوم مادی، هماهنگی و توازن اجتماعی و خیلی مسائل اولیه به دور باشد(فرض کنیم هویت اندیشی به حدی شدید بوده که حتا روی مسائل بیرونی منجمله پیش پا افتاده ترین نظام اجتماعی تاثیر شدید گذاشته)!
چون در چنین شرایطی ممکن است انسان حتی فرصتی برای دقت کردن و مشاهده گری درون رو اصلا نیابد و تا لحظه ای سکوت میکند دوباره با یک حجمه شدید روانی از طرف محیط روبرو شود؟
فرض رو هم بر این بگیریم که این شرایط که تعریف شد چندین نسل رو در اون محیط درگیر کرده و حالا یک نسل جدید و برخی افراد بواسطه عواملی به آگاهی نسبی رسیده اند اما با این اوضاع وخیم روبرو هستند؟
به نظرم در اینجا توصیه به تغییر مکان و محیط می شود؟
نظر آقای بنانی و دوستان چی هست در این مورد؟
ممنون
به عطای گرامی: سخن شما نشان دهنده اینست که مایل به داشتن اتوریته یا اتوریته هایی هستید!
در غیر اینصورت چه فرق میکند که حرف را چه کسی و قدیم یا جدید زده باشد!؟
ارسال یک نظر
لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.
لطفاً فقط نظرتان دربارهی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.