ریشه نا توانی


   دو القای عمیق و در خفای "نفس" یا "من کاذب" یکی توانایی و وجود پر قدرت نفس با ادله های ریز و درشت غیر منطقی است! و دیگری ناتوانی انسان است. پوچ و مجازی بودن و ماهیت لا شئی نفس، طی خود شناسی درک می شود و اصلن مشخص می شود که خودشناسی اشتباه لپی است! خودی نیست که شناخته شود! بلکه تنها جریان فکر و حسها وجود دارند که آنها هم ماهیت زود گذر و ناپایدار دارند. از طرفی مشخص می شود که ناتوانی هم در اصل یک القا و جریان فکری است و اصالت انسان در اتصال با تمامیت بیکران کائنات از قدرت و پاکی بی مثالی برخوردار است.


اما تا درک تجربی این حقایق شیرین، راهی جز مشاهده درست واقعیتهای تلخ نیست و نمی توان با صرف تجزیه تحلیل فکری یا تجسم حقایق و امید یا حرص برای دستیابی به آرامش و توانایی، یا نفرت از نا توانی و واقعیتهای نفس و من کاذب، به معشوق پر قدرت رسید!
در خصوص پدیده  توهمی نفس یا "خود" هر گونه انتظار و توقعی برای بهبودی یا تغییر از خود بد به خود بهتر، یک انتظار نشدنی است! و انتظار از هیچ برای چیزی شدن از اساس نشدنی است! بنابراین یک ناتوانی ذاتی در ماهیت "خود توهمی" وجود دارد! راه حل ها هم برای بر طرف کردن این مشکل، کارآیی کافی ندارند: تأیید دیگران، یکی دانستن خود با چیزهای واقعی، تکیه به عمل گرایی و نمایش و رفتار، ورود به تخیل و غرق شدن در آینده و گذشته یا اعتبار بیش از حد دادن به کلمات این ناتوانی را درمان نمی کنند و بلکه بر شدت آن می افزایند!! به عنوان مثال بحثی که در "تحلیل رفتار متقابل" هم مطرح شده است؛ تاکتیک بی ثمر "نمایش قوی بودن" است: گاهی القای مشروط دوست داشتن و خوب بودن از طرف والدین به کودک این گونه بوده است: "تو به شرطی خوب هستی و ارزش داری که در هر زمینه قوی باشی و از عهده هر کاری بر آیی!" این القاء نشدنی و دست نیافتنی که برای کودک حیاتی شده است! ( زیرا تنها راه او برای جلب نظر والدین و نوعی احساس ارزش داشتن و وجود داشتن است)؛ معمولن منجر به پذیرش القای ناتوانی می شود! زیرا بالاخره کودک متوجه می شود که لااقل در مواردی او نا توان است. اگر هم در بسیاری موارد توانا باشد در مقابل فشار و دستور بیش از حد "همواره قوی باش" به چشم نمی آید!  متأسفانه این نا توانی های موردی به اشتباه تعمیم می یابد و او تسلیم احساس ناتوانی هم می شود. ماهیت پاندولی و متناقضی در عمق ذهن او شکل می گیرد که یک طرف آن تلقین "تو باید در هر زمینه قوی باشی" و در طرف دیگر آن القای "تو بی عرضه ای و قادر به هیچ کاری نیستی!" قرار دارد.
این گونه اشتباهات تفکری نظیر تعمیم مبالغه آمیز و باورها و القائات اشتباه ناتوانی یا توقع قوی باش مطلق، طی خود شناسی هم پیش می آید که بهتر است در زیر سایه پر قدرت مشاهده درست قرار گیرند! تا خودشناسی به انحراف نرود. مواردی از این اشتباهات به نظرم اینها هستند:
1-   انتظار اینکه هر چه سریع تر به آرامش برسم! و از این افکار و احساسات لعنتی خلاص شوم! در این توقع هم حرص و هم خشم مستتر است و هم عجله و بی صبری؛ که ابزارهای نفس هستند.
2-   هیچ فکر منفی یا هیچ حس و حال بدی در کسی که خودشناسی می کند نباید بروز کند. دراین "باور اشتباه" هم حرص به آرامش و  خشم به حال بد و تمایل به سرکوب و پنهان کردن آن و خطای تفکری "باید" مشهود است.
به نظرم معنای احتما ( پرهیز) در کنار شاهد بی غرض بودن در اشعار مولانا به این معنا است:
ما نسبت به اصلاح و کنترل دیگران، تغییر جهان و حتی زندگی و مرگ خودمان قدرت و اختیاری نداریم!! حتی نسبت به حسها و افکار اتوماتیک ذهن مان قدرت و کنترلی نداریم! ( زیرا در اصل منی وجود ندارد ولی همین من توهمی، کنترل و اصلاح همه عالم را القاء می کند! ) تنها وظیفه و تنها قدرت و حیطه کاری مؤثرما مشاهده بی غرض است که توانایی واقعی انسان را به منصه ظهور می رساند: حس و حال یا فکری بدون اختیار و اتو ماتیک از درون می جوشد؛ می توانیم با دامن زدن به فکر و احساس و دل و قلوه دادن به احساسات و افکار در آنها غرق شویم و چون دیوانگان با آنها یکی شویم؛ آنها ما را چون سیل خواهند برد!.... می توانیم با نفرت و خشم نسبت به فکر و احساس، آنها را سرکوب کرده یا از آنها با انواع تخدیر فرار کنیم؛ آنها در نیمه تاریک وجودمان قدرت می گیرند و دیگر بار با قدرت ویرانگری طغیان خواهند کرد!!..... راه سوم اما پرهیز از همراهی و فکر کردن اضافه در مورد آن فکر و احساس، در کنار مشاهده صبورانه محتویات ذهن ( بدون سرکوب و نادیده انگاشتن آن) است. فکر منفی و اتو ماتیک بالا می آید ولی ما حتی الامکان از فکر و گفتگوی درونی با آن و تجزیه تحلیل بر اساس آن اجتناب می کنیم! سعی می کنیم با مکث و صبر بر روی آن؛ با آن از راه نوینی آشنا شویم! و آشتی نماییم. برای این کار؛ تنها سلاح ما صبر و مشاهده است ولی با این شیوه، دیگر فکر و احساس بی خطر خواهند شد. تبدیل به واکنش رفتاری کور یا سرکوب ویرانگر نخواهند شد و بلکه کیمیاگری و دگردیسی با کمک مشاهده حس و حال بد اتفاق می افتد! بیشترین سعی ما این می شود: "درک تجربی و ورای فکر از احساسی که همین لحظه در ما بالا آمده است." درک ورای فکر از آن حس بد که همراه فکر اتو ماتیک بروز نموده است، به درک انرژی لطیف زیر آن منجر می شود. آنگاه واقعیت تلخ، حقیقتی شیرین می گردد. حال بد به حال خوب بدل شده و فرصت اتصال با کل هستی با محو "من مجازی" فراهم می گردد.
 در نوشته بعدی، اگر خدا بخواهد، به داستان زیبای دیگری از مثنوی؛ در خصوص قدرت و پاکی بی نظیر سرشت انسان در برابر "نفس"، اشاره خواهد شد. آنجا که شیر خفته اصالت انسان به باز بلند پرواز پادشاه تشبیه شده است.         



۲ نظر:

tabkom گفت...

با سلام

تجزیه و تحلیل نکنید ..... احساس ناتوانی نکنید ... احساس نفرت نکنید ...خشم نورزید .. . بی حوصلگی نکنید ... باید و نباید نکنید ... به عمل گرایی تکیه نکنید ... انتظاری نداشته باشید ... منتظر تأیید دیگران نباشید ... به کلمات اعتبار بیش از حد ندهید ... وارد گذشته و آینده نشوید ... وارد تخیل نشوید ... از همراهی و فکر کردن اضافه در مورد فکر و احساس پرهیز کنید ... با چیزهای واقعی خود را یکی نکنید...؟ ( بنده این یکی آخری را متوجه نشدم ) ......

و فقط مشاهده گری بی غرض باشید ...............

ممنون

فواد گفت...

خدا خیرتان دهد.

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.