بهشت کجا پنهان شده است؟


مولوی جان بهشت موعود کجا پنهان شده و چگونه به آن دست یابیم؟  

در مطالب قبل به این اشاره شد که رنجها و سختی های زندگی می توانند انسان را به گنج مقصود رهنمون شوند. بیماران و فرودستان و کسانی که در رنج اعتیاد یا رنج غربت گرفتارند و..، از یک شانس برخوردارند که برای غلبه بر رنجشان کمر همت ببندند؛ بیمار برای شفا یا صبر نسبت به بیماری، معتاد برای رهایی از آن اعتیاد خاص و.. ناچارند که سبک زندگی اشان را عوض کنند و باورهای اشتباه را بشناسند و با نیروی برتر جهان مرتبط شوند و برای غلبه بر یک رنج خاص مجبورند جهنم درونی را به بهشت تبدیل کنند؛ در غیر این صورت به آن هدف خاص نمی رسند. ولی در رسیدن به آن هدف کوچک به نصیب بسیار بزرگتری که همانا بهشت الهی است هم دست می یابند. تابلوی زیبایی ( به گمانم از استاد فرشچیان باشد) دیدم که گویا لیلی بر اسبی سوار است و مجنون برای رسیدن و در آغوش گرفتن لیلی (هدف کوچک مورد نظر) ناچار می شود چنان در نیروی درونی اش تحول ایجاد کند که اسب (سمبل هدف بزرگتر و تحول، عشق و اقتدار مبارکی است که نصیب مجنون می شود) و لیلی را با هم بلند کند و بر دوش گیرد.
خوب مسلم است که کسانی می توانند این کیمییا گری را انجام دهند که از هوش معنوی (SQ) کافی برخوردار باشند و یا با تمرین، مراقبه و آگاهی آن را پرورش داده باشند. در غیر اینصورت رنج و سختی، آنها را که از این هوش بی بهره اند، به رنج بیشتر و جهنم دردناکتری می کشاند:

زانکه هر بدبخت خرمن سوخته
می نخواهد شمع کس افروخته
  
به عبارت دیگر واکنش ما نسبت به درد، مهم است که آیا غم یا خشم را می پرورانیم یا مشاهده گری، صبر و تعادل ذهن را؟ حتمن در مورد خودمان یا دیگران تجربه کرده ایم که چگونه رنجی و محرومیتی، چنان ما را حسود، ناراضی، نا امید و خشن می کند که بیا و ببین! اما همانطور که در مطالب قبل گفته شد؛ این به دلیل همان "عادت دیرینه خشم نسبت به نا خوشایند" است. رند و خردمند واقعی و به قول امروزی ها آنکه از هوش و فراست معنوی برخوردار است، می تواند همین رنج و اتفاق نا خوشایند را دستمایه تغییر و تحول درونی قرار دهد و بر این عادت دیرینه غلبه یابد و کاری کند که مجنون کرد.
 اما منظور این نیست که خود را به عمد به رنج بیفکنیم، زیرا زندگی خودش فی نفسه دارای رنجهای بیشماری است ( تعداد زیادی از آنها رنجهای کاذب و خود ساخته و توهمی است ولی به هر حال انسان بیچاره را می رنجانند)، یا منظور این نیست که برای مقابله با رنج، کار عقلانی و خردمندانه انجام ندهیم ( انشاالله در مطلب بعدی، این نکته - استفاده از عقل و فکر منطقی - که محل مناقشه برخی مخالفان خود شناسی است، بیشتر موشکافی می شود!). بنظرم کسانی که مبتلا به رنجی سخت هستند و برای مقابله اصولی با آن (با کمک خرد، خود شناسی، مراقبه، بخشیدن خود و دیگران، دعا و..)، کمر همت بسته اند، نسبت به برخی کسان که ظاهرن رنجی ندارند یا آن را تخدیر کرده اند، برای خودشناسی بسیار مشتاقتر و جدی ترند و وارد گود عمل شده اند. البته نباید نگران بود! که همه روزه رنج هایی برای همه برادران و خواهران در اقصی نقاط دنیا وجود دارد که می توانند از آن استفاده بهینه نمایند!: وقتی کسی به من سخنی رنج آور می گوید، اگر به جای واکنش سریع، لختی صبر کنیم و نیش درد را فقط حس کنیم (همان چیزی که دیوید بوهم از آن به تعلیق یا موازی کاری یاد می کند)، منیت را ضعیف کرده ایم و به بهشت نزدیک شده ایم:
ای برادر صبر کن بر درد نیش
تا رهی از نفس گبر شوم خویش
اولیا و پیامبران هم از رنجها، نصیبها برده اند.
 چونی ای عیسی عیسی دم، ز رنج
ای عیسای مسیحا دم، با رنج ها چگونه ای؟
که نبود اندر جهان بی مار، گنج
هیچ گنجی بدون مار یافت نشود.

از همین روست که مولانا می فرماید:
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خوشنودیّ شاه فردِ خویش
البته انرژی رنج های این چنین، بر اثر صبر آگاهانه و مشاهده بی واسطه حس ها، تبدیل به شور و شعف و انرژی عشق می شوند و رنج و مشکل حل می شود:
 باش تا حسهای تو مبدل شود
تا ببینیشان و مشکل حل شود
از طرف دیگر برای پیامبران، برخی رنج های معمول برای ما، رنج نیستند، چون آنها به این آگاهی رسیده اند؛ و ما هم باید برسیم؛ که به عنوان مثال توهین و سخن نا خوشایند دیگران "برچسبی است فاقد محتوا"، که "برچسب ذهنی توهمی" ما را ( منیت) نشانه رفته است:
پیرو پیغمبرانی ره سپر
طعنه خلقان همه بادی شمر

با این مقدمه، ازحضرت مولانا می پرسیم که بهشت کجا پنهان شده است و چگونه می توان به قلمرو آن وارد شد؟

جواب مولانا( بیت 1857 دفتر 4 شرح مثنوی کریم زمانی):
زانکه جنت از مکاره رسته است
مکاره= سختی
زیرا بهشت در دل رنجها و سختی ها پدیدار گردد.
رحم، قسم عاجزی اشکسته است
لطف و رحمت الهی نصیب کسی شود که افتاده و شکسته دل باشد.
 
بیت فوق اشاره به حدیثی منسوب به پیامبر(ص) است: بهشت با چیزهایی پوشیده شده که ما آن را نا خوشایند می دانیم و ..