حضرت مولانا در ادامه سخن از"دل سنگ" که حتی پند پیامبران هم در نرم شدنش بی ثمر بوده است؛ بلافاصله از ابیات 1537 به بعد ( شرح مثنوی دفتر پنجم، استاد کریم زمانی)، از چاره دل سنگ شده و اسیر علل و اسباب مادی، می گوید:
چاره، عطای متحول کننده (عطای مبدل) است. عطای متحول کننده الهی، همانا ورود به حوزه لامکان و لا زمان الهی است. حوزه ای که فیزیک کوانتوم آن را "جهان امکانها" می نامد. اینکه با اتصال به هوشیاری لامکان و لازمان در ورای افکار، می توان امکانهای جدید خلق نمود. چیزی شبیه به معجزه. این عطا و داد و دهش لامکانی و لازمانی الهی قادر به غلبه به هر پیش زمینه ای است:
چاره ی آن دل، عطای مبدلی است
داد او را قابلیت شرط نیست
شرط پیش زمینه مناسب برای عطای الهی هم زیر سلطه و تحت سیطره ی "حوزه لامکان و لازمان" است. آن هوشیاری ورای افکار، اصل عطاست و قابلیت پذیرش آن عطا در واقع فرع و پوسته است. اینکه در داستان انبیا و اولیا ، تحولات شگرف در روان انسا نها با پیش زمینه های مختلف را شاهدیم، به همین دلیل است. افرادی را که غرق شده در حوزه های پست انرژی و با پیش زمینه های منفی جنایت و فحشا بودند و از نظر عقل بشر به هیچ وجه قابل تغییر و اصلاح نبودند؛ به صورت معجزه آسا و با اتصال به حوزه الهی ورای "منیت فکری"؛ متحول می شدند. ورود به حوزه عطا و داد الهی با خروج از "منیت فکری" و اوج گرفتن به فضای ورای افکار و وابستگی های فکری اتفاق می افتد. هر انسانی با هر پیش زمینه ای، اگر این مرحله را طی کند الهی و نورانی شده و متحول می گردد:
بلکه شرط قابلیت، داد اوست
داد، لب و قابلیت هست، پوست
با تغییر از مرحله دون "هوشیاری محدود به افکار" به مرحله والای "آگاهی و هوشیاری ورای افکار"، امکانهای جدید و معجزه آسا بروز می کند. بین سلولهای عصبی، اتصالها و راهها و شبکه های جدید بر قرار خواهد شد و اعتیادها و شرطی شدگی های کهنه، کم رنگ و محو خواهند شد. دل هچون سنگ، نرم شده و از دل آن جویبار نور الهی جاری می گردد.
نکته مهم در دعا کردن این است که؛ دعای از مرحله والای هوشیاری ورای فکر، مقبول درگاه الهی است و معجزه را پدید می آورد. اینکه عصای حضرت موسی اژدها شود یا کف دستش چون خورشید بدرخشد، به دلیل یقین موسی به قدرت پروردگار مسبب الاسباب و خروج از"منیت سخت" و اتصال او با هوشیاری نورانی "ورای فکر" است:
اینکه موسی را عصا ثعبان شود
همچو خورشیدی کفش رخشان شود
صد هزاران معجزات انبیا
کان نگنجد در ضمیر و عقل ما
نیست از اسباب، از تصریف خداست
نیست ها را قابلیت از کجاست
برای ورود به حوزه الهی و نورانی شدن و برای پرستش واقعی خدا، چاره ای جز خروج از مرحله پست هوشیاری محدود به افکار و خروج از منیت کاذب ذهنی نیست. تخلقو به اخلاق الله به معنی این است که خلق و خوی خود را شبیه اخلاق خدا متحول کنید. یعنی به صفات خدا نزدیک شوید. "حی قیوم" یعنی زنده و قائم به خود و از صفات الهی است، در انسان یعنی بریدن از گذشته و آینده مرده و اتصال یه زمان حال زنده و عدم وابستگی به امور فانی و مرده متجلی شده در گذشته و آینده. "بصیر و سمیع" یعنی بینا و شنوا که در انسان می تواند ناظر بودن بر افکار و هیجانها و احساسهای خویشتن (و نه دیگران)، به منظور خودشناسی باشد. نزدیک شدن به حوزه "الله اکبر" و "قادر متعال" گذر از علل و اسباب مادی و توکل به مسبب الاسباب است.
معجزه و حتی خلقت نو به نو که آنهم در حد معجزه است، ناشی از علل و اسباب مادی و فکر محدود بشر نیست. بلکه ناشی از هوشیاری الهی ورای فکر است که به صورت نوعی انرژی، در زندگی جریان و سیلان دارد. ما هم در اتصال با این نوع هوشیاری و درک عمیق آن، قادر به یکی شدن با زندگی و خلاقیت و نو به نو شدن خواهیم بود.
اگر قرار بود جهان محدود به حوزه های پایین انرژی و قابلیتهای مخلوقات فانی باشد. جایی که فکر محدود و منیت کاذب و توهمی قرار دارد؛ هیچ خلق جدیدی صورت نمی گرفت:
قابلی گر شرط فعل حق بدی
هیچ معدومی به هستی نآمدی
در صورتی که در مثنوی و کتب مذهبی آمده است که خداوند هر لحظه در خلق جدیدی است:
عمر همچون جوی نو نو می رسد
مستمری می نماید در جسد
حوزه خلاقانه الهی در سطوح بالای هوشیاری ورای فکر و در لامکان و لازمان واقع شده است. اوج گرفتن از حوزه های پست انرژی ما را به خدا و زندگی و عمر نو به نو نزدیک می کند. معنای "مراقبه" هم همین خروج از پیله کهنه "منیت توهمی" و اوج گرفتن و پرواز به سوی "ملکوت الهی" است. معنای "دعا" هم درخواست از خداوند در تسهیل این خروج است و همینطور معنای دیگر "دعا" خلاقیت معجزه آسای انسان در این حوزه جدید است. البته تا زمانی که کاملاً درحوزه پست انرژی غرق شده ایم، دعای واقعی همانا "هیچی نخواستن" و تسلیم حق شدن است. چون تمامی خواسته ها در حوزه های پست انرژی منیت، غیر الهی و در جهت تقویت منیت است. کسی که کاملاً اسیر خشم و شهوت است، هر چه بخواهد برای برآورده نمودن خشم و شهوت است. پس چه بهتر که هیچ نخواهد و بگوید: "ارید ان لاارید" آرزویم این است که هیچ نخواهم!
بنابراین با این دو اسلحه پر قدرت "دعا و مراقبه" و خروج از پیله ی منیت، می توان بر عجز و ناتوانی بشر که ناشی از غرق شدن در حوزه های پست انرژی منیت است، غلبه نمود.
|