کتاب "چه کسانی در سر تو زندگی می کنند؟" اثر مری گلدینگ و ترجمه رضا سیفی و شیرین شریفیان انتشارات فراروان؛ بهانه ای شد تا بحث شیرین! "ملامت خود" را در چند قسمت و مطالب "کتاب" را از قسمت های بعد مرور کنیم. البته شیرین از این نظر که؛ شناخت و مشاهده درونی ملامت خود، برای رهایی از شر "منیت"، کار ساز است و به قول آقای مصفا یکی از کلیدهای رهایی است؛ زیرا "ملامت خود" از ستونهای اصلی منیت محسوب می گردد.
ولی واقعیت مطلب این است که تلخ ترین قسمت زندگی همین جاست. چه چیزی بدتر از اینکه بدترین دشمنان ما دائم در کنار ما باشند و در گوش ما نجوای بازخواست و محکوم نمودنمان را مرتب و به ویژه موقع اشتباه تکرار نمایند و همراه آن زهر خودشان را هم که همانا هیجان منفی است؛ (نظیر افسردگی ، احساس حقارت و حماقت و بدبختی و خشم و..) بر جان شیرین ما تزریق نمایند!... خوب ما هم که بشریم و جائز الخطا و مرتب اشتباه می کنیم! (هر چند بیشتر آنچه اشتباه حساب می شود بیشتر ناشی از توقعات و حرص بیش از حد ماست که بر آورده شدنی هم نیست!!) پس می بینیم که چه تله ی خوبی برای "ملامت خود" فراهم شده است! و بیچاره جان شیرین ما...
اینجاست که باید از عمق جان فریاد بر آورد که:
میازار "خود" را که حوری وش است!
این "خود واقعی" ما فطرت حوری وشی است که به صورت کودکی معصوم، شاد و پاک و غرق در "جان شیرین ملکوت" به ما تحویل داده شده است!. به مرور که خیانت تحمیل "خود دیگر" یا "منیت بیگانه" یا "من خیالی" ، بر این جان شیرین و خود واقعی، شکل می گیرد و تقویت می گردد؛ ملامت یا شکنجه ی درونی، جای بازخواست و مؤاخذه بیرونی والدین و جامعه را هم می گیرد (دیگر نیازی به ملامت از سوی دیگران نیست، زیرا قضیه درونی شده و به قول مولوی: درببست و دشمن اندر خانه بود!!). از همین رو، اگر بتوانیم با مشاهده درونی این "دشمن درون سر"!، هر چه کمتر با آن همراه شویم و خود را کمتر ملامت کنیم؛ به فطرت واقعی و الهی نزدیکتر خواهیم شد...
در بحث روانشناسی تحلیل رفتار متقابل، "ملامت خود" در واقع محاکمه و قضاوت والد درون است که به هنگام بروز اشتباه، بر سر کودک درون خراب می شود! و کودک را دچار احساس منفی نظیر افسردگی و احساس گناه و... می نماید. معمولاً هر فردی بر اساس سیستم شرطی شده درونش که از دوران کودکی به یادگار مانده و حفظ و تقویت شده است؛ یک یا چند نوع بازخواست و حس منفی را مرتب به هنگام ارتکاب به اشتباه، تکرار می نماید. مثلاً بنده اغلب به هنگام اشتباه دچار افسردگی می شوم و شما ممکن است اغلب به خشم و عصبانیت دچار شوید و...انگار دوباره همان حس و حال 5 سالگی به هنگام اشتباه تکرار می شود!!
روانشناسی رفتار متقابل معتقد است که ما قسمتی به نام بالغ هم داریم که با تقویت آن می توان اوضاع را تغییر داد. بنظرم اگر "مشاهده گری درست" وارد معرکه شود می تواند به رشد مشاهده کننده و بالغ درون کمک نماید. به گمان بنده، بدون تقویت مشاهده گری؛ والد و کودک درب وداغون یا همان "منیت افسار گسیخته" به بالغ مجال نفس کشیدن نخواهند داد!!
بالغ متوجه می شود و می فهمد که بشر جایز الخطا ست و هیچ انسانی هم کامل نیست و مهم تلاش درست و عقلانی است. بسیاری از اشتباهات و شکست های ما هم تنها از توقع بیش از حد و غیر منطقی ما از دنیا شکل گرفته و اشتباه و شکست واقعی محسوب نمی شوند. بلکه خطای دید و شناخت و ناشی از حرص و طمع است!!
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاد کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی ( حافظ)
حتی در بسیاری موارد و علیرغم توقع بجا و تلاش کافی، نتیجه صد در صد وفق مراد نیست.. و شاید مهمتر از همه اینها، اینکه مقایسه با دیگران هم کار نابخردانه ای است و اگر والدی (بیچاره والد، خودش هم اسیر بوده است!) بی رحمانه و نابخردانه و در مقایسه با دیگران، اشتباه کودک 5 ساله را محکوم نمود؛ دلیل این نیست که من بالغ هم دوباره همان نق زدن والد را برده وار گوش دهم ( یا برعکس، علیه آن مانند یک کودک شر طغیان نمایم) و همان حس و حال را دوباره تجربه نمایم. به جای آن می توانم دنبال تعداد زیاد راه حل عاقلانه و بالغانه باشم و به جای حس منفی حس مثبتی را انتخاب نمایم! ..بالغ درون البته زیر نور افکن مشاهده گری بی غرض، این واقعیتها را مشاهده نموده و می پذیرد..
نارضایتی خلاق
البته و صد البته نارضایتی و ملامت مثبت هم هست؛ اینکه با کمک مشاهده گری درست تصمیم می گیرید که بر "منیت" مسلط شوید و از این پس برده مطلق او نباشید.. ولی آن کجا و این ملامت ما کجا!!؟ نارضایتی خلاق و مثبت از فطرت پاک الهی منشاء گرفته و همراه با امید و شادی و احساس توانایی فطرت و آرامش درونی است و از مشاهده ی هیچ بودن منیت و افکار و خیالات آن پدیدار می گردد.. . لحظات اسارت به جریان فکری و منیت و هیجان همراه آن و.. نتایج شکنجه آور این اسارت از "ناحیه شهود ورای فکر" مشاهده می گردد.
از طریق مشاهده گری درست و بدون غرض و مرض(علت=بیماری)، پندار درست( یا به تعبیری بالغ وجود) جان دوباره می گیرد و خرد و عقل سالم نمایان می شود... نتیجه ی این روند اصلاح گفتار و رفتار و زندگی تؤام با عشق و آرامش بیشتر خواهد بود...
اما این "ملامت خود" که از منیت منشاء گرفته، همراه حرص و طمع به چیزی شدن و خشم و ناتوانی نسبت به وضع کنونی است و از هر گونه شادی، آرامش و ذوق و اشتیاق فطری تهی است...در واقع قسمتی از فکر منفی به شکل اتو ماتیک و شرطی شده، به ملامت قسمت دیگری از فکر می پردازد!! و هدفش تغییر قسمتی از منیت برای بزرگ شدن و اصلاح! آن است! جالب اینجاست که نتیجه ی"ملامت خود" تقویت و تحکیم گفتار، رفتار و پندار مورد ملامت است!!!!!!!
شکل گیری ملامت خود و عوارض آن
کاش نتایج مضر"ملامت خود" فقط به خیالات و هیجانهای منفی ختم می شد!؛ متأسفانه تبعات این نارضایتی منفی و شکنجه درونی که به شکل اعتیاد به خیالات توهمی و شکنجه درونی جلوه گر می شود؛ این است که آدمی به رفتار و گفتار منفی هم علیه خودش و هم نزدیکان و عزیزانش دست می زند!! ( البته اگر گیرش بیاید غریبه ها هم بی نصیب نخواهند ماند!) و با این رفتار و گفتار "چرخه شرطی شده ذهنش" را تقویت هم می کند! ...از تبعات سنگین این ملامت خود واین اعتیاد به خیالات توهمی و شکنجه مستمر درونی؛ گرایش شدید به تخدیر است. زیرا فرار و دوری هر چند موقتی و حتی مضر! از این شکنجه گاه برای او غنیمت محسوب می شود!! ...یعنی مثلاً به اعتیاد پرخوری و بد خوری و اعتیاد به مواد مخدر و الکل و سکس و..رو می آورد تا از شر ملامت خود موقتاً هم که شده رها شود... ولی غافل از آن است که تازه این اعتیاد های جدید خوراک تازه و بیشتری را برای این خون آشام درون فراهم می آورد!! و ملامت و عناد به خود شدیدتر هم می شود!!.. در واقع نوعی گرایش مخرب به خود کشی تدریجی و تقویت و تحکیم خوی و خصلت منفی در درون شکل می گیرد...و ممکن است خدای ناکرده در بدترین حالت به خودکشی هم بیانجامد..
حضرت مولانا در ابیات زیر چه زیبا به این داستان تلخ آدمی اشاره کرده است. اینکه منیت خون آشام، جان شیرین طفلان معصوم بسیاری را گرفته است( منیت رابه فرعون تشبیه نموده است). دشمنی درونی شده یا همان منیت ذهنی( ..در ببست و دشمن اندر خانه بود..)، "مشاهده گری و دید درست" را هم از ما سلب نموده است. زیرا این "دشمن درونی" که البته توهمی هم هست به درستی براین امر واقف بوده که "تنها قسمتی از ذهن آدمی که می تواند مانع کارش شود همانا مشاهده گری یا دید درست درونی است".
بنابراین جامعه یا والدین ابتدا این "منیت خیالی" را درونی کردند و ملامتگرهای کوتوله خیالی را در ذهن ما جا سازی نمودند. سپس با کمک این روند درونی کردن، آن کودک را از بهترین ابزار مقابله با آن ( دیده ی بدون علت و مرض ) محروم نمودند. مانند ویروس کامپیوتری که وارد سیستم می شود و با زرنگی هر چه تمامتر؛ نرم افزار ویروس کش را هم از کار می اندازد! (مثنوی معنوی رمضانی، کلاله خاور، دفتر اول ص 21، سطر 22 به بعد):
حیله کرد انسان و حیله اش دام بود
آنک جان پنداشت خونآشام بود
در ببست و دشمن اندر خانه بود
حیلهٔ فرعون زین افسانه بود
صد هزاران طفل کشت آن کینهکش
وانک او میجست اندر خانهاش
دیدهٔ ما چون بسی علت دروست
رو فنا کن دید خود در دید دوست
پس با حضرت مولانا دعا کنیم که خداوند؛ به جای دید فعلی پر از علت ما، دیدی الهی و بدون خشم و حرص عنایت فرماید که این تعویض نیکویی است( نعم العوض) و پر فایده ترین داد و ستد هاست. اگر دید اوئیت (یا دیدی که از منیت خارج شده است) را در نظر بگیریم؛ همان دید بدون علت به دست خواهد آمد. زیرا وقتی مثلاً مسائل فرد دیگر را می بینید اغلب می توانید بدون خشم و حرص و بدون ملامت خود یا غرور کاذب و... همانگونه که هست، مسائلش را به روشنی ببینید... ولی در مشاهده مسائل درونی خود "دید منیت همراه خشم و حرص" وسط می آید!!! دید با علت و مرض، موجب واکنش از روی خشم یا حرص شده و رفتار و گفتار شر و پلید حاصل خواهد شد و نه تنها مسأله حل نمی شود که مسائل جدید بی شماری بوجود خواهد آمد..
حال اگر مسائل خود را بدون پیش داوری و قضاوتهای منیت و بدون خشم و حرص و ترس ببینیم . انگار که داریم یکی از میلیاردها غریبه را به صورت علمی و واقعی مشاهده می کنیم. با کمک دید اوئیت یا همان دید الهی، همه چیز زیر نور افکن این "دید معجزه گر او"، روشن خواهد شد.
در نتیجه به جای واکنش کورکورانه ی نفسانی و ملامت خود و دیگران، کنش الهی متناسب با واقعیت وضعیت حال نمایان شده و به تعبیری دیگر؛ در مقابل چالش رو در رو، بهترین پاسخ با طراوت و تازه از متن زندگی بروز خواهد کرد. پاسخی که شادی خود و دیگران و رضایت خدا را در پی خواهد داشت:
دید ما را دید او نعم العوض
یابی اندر دید او کل غرض