ملامتگرهای کوتوله ی خیالی (قسمت سوم)


شکار ملامتگر کوتوله خیالی

   شکار ملامتگر های درون کاسه سرت! بایستی شبیه بازی و سرگرمی تفریحی باشد. با کمی خلاقیت و تخیل..انگار شکارچی ومپایر(خون آشام) هستی..  برای شکار این ملامتگرها اول باید سر بزنگاه آنها را مشاهده کنی. بدون باور کردن نق و نوق اش، او را با مشاهده بیطرفانه شکار کنی. البته مانند شکار مار سمی باید مجهز به وسیله دو شاخه مانند، به او نزدیک شوی و مانع ریختن زهر او شوی. زهر او این است که با پرتاب برچسب "بی عرضه"،  "عقب مانده"،  "زشت"، یا "احمق" و...در تو حس بدبختی و حقارت ایجاد نماید و تو را از خودت متنفر کند و یا دچار غم و اندوه شوی و یا از آینده بترسی..

   باید حواست جمع باشد که در این مشاهده گری، از تحت تأثیر واقع شدن و به هم خوردن تعادلت بر اثر تلقین و تکرار مزخرفات او اجتناب کنی...برای اینکه بر اوضاع مسلط باشی، به مشاهده نفس و دم و بازدم مشغول باش و حواس 5 گانه را در لحظه حال مشاهده کن.. انگار ذهن تو مثل یک صفحه سینما یا تلویزیون است و در صفحه تلویزیون وراجی هیولای کوتوله  را می شنوی...

   و با دستگاه کنترل تلویزیون می توانی صدایش را کم و زیاد یا کند و سریع و مسخره آمیز کنی...می توانی تصویرش را کوچک و کوچک تر و کم رنگ و کم رنگ تر کنی...اصلاً  می توانی کانال تلویزیون را عوض کنی...

   به هر حال اختیار با توست که اسیر و برده او نباشی ...درک کنی که این ملامتگر، از اساس توهمی و دروغگو است و سخن او هم بی پایه و دروغ است و تا زمانی که حرفش را جدی نگرفته ای هیچ آسیبی به تو نمی زند...ولی به محض اینکه مانند یک کودک 4 ساله و زود باور!! او را جدی می گیری و حرفش را باور می کنی زهرش را می ریزد.. ایمان بیاور که می توانی از زیر سلطه او خارج شوی...


ذره ای از حقیقت

   هدف اصلی از بروز خیال کوتوله ملامتگر، ریختن زهرش است!! اینکه تو را غمگین و ناراحت و عصبی کند....این حال گیری! به منظور عدم پذیرش خودته آنطور که هستی و شلاقی است برای تبدیل تو به خود ایده آلی ات!! به عبارت دیگر خشمی است از وضع موجودت و حرصی برای وضع ایده آلی آینده ات...خود فعلی و خود ایده آلی و خود ملامتگر، همگی  توهمی و خیالی بوده و یک جریان فکری تکراری و بی فایده، بیش نیستند!! ولی گاهی ملامتگر کوتوله خیالی برای گول زدن تو ذره ای از حقیقت، چاشنی کارش می کند. تو می توانی بابت همین ذره ای از حقیقت، از او ممنون باشی و نسبت به او خشمگین نباشی! شاید همین ذره از حقیقت هم به کارت بیاید.. از او بابت ذره ای از اطلاعات و حقیقت با مهربانی تشکر کن ولی با قاطعیت اجازه دخالت در زندگی شیرینت را به او نده! پس از گرفتن اطلاعات مفید از او، او را دعوت به سکوت کن!! یا اگر اجازه صحبت به او می دهی حرفش را باور نکن! می توانی کوتوله ها را در زمانهای مختلف شناسایی کنی و ذره ای از حقیقت آنها را هم یادداشت نمایی.

   با توجه به مثال قبلی ممکن است یکی یا بیشتر  از کوتوله ها ی خیالی در موقع رد شدن از پمپ بنزین سراغت آماده باشند. ذره ای از حقیقت هم ممکن است همراه نق زدن و "برچسب زدن" آنها دیده شود.

1-    غصه خور و بد بین: نکنه...نکنه در جاده بمانی و پمپ بنزین پیدا نکنی. نکنه به قرار نرسی یا دیر به سر کار برسی و کارت را از دست بدهی و....پیام پنهانی: در مورد آینده نگران باش. ذره ای از حقیقت:  ممکن است اتفاقات غیر قابل پیش بینی بیفتد و من نمی توانم از حالا آینده را کنترل کنم.
 
2-    جادو گر بدجنس و قلدر: تو یک احمق بی عرضه هستی..پیام پنهانی: از خودت متنفر باش ذره ای از حقیقت: هیچ!!!!
   
3-    عیب جو: چرا هیچ وقت دقت نمی کنی؟ چرا حواست را جمع نکردی؟  پیام پنهانی: در مورد گذشته احساس گناه داشته باش و از خودت متنفر باش ذره ای از حقیقت: کارهایی را در گذشته انجام نداده ام.

4-    حسرت کش: کاش دیروز باک را پر می کردی.. پیام پنهانی: در مورد گذشته احساس گناه داشته باش و غصه بخور! ذره ای از حقیقت: کارهایی را در گذشته انجام نداده ام.

5-    قاضی ظالم و اغراق کننده: تو مرتکب اشتباه وحشتناکی شده ای...تو یک اشتباه کار و احمق بالفطره هستی!.. پیام پنهانی: در مورد گذشته احساس گناه داشته باش و از خودت متنفر باش ذره ای از حقیقت: گاهی مانند همه انسانها اشتباه می کنم.

6-    علامه دهر:  آدم گیج!! همین الان پمپ بنزین را رد کردی، یک نگاه هم به عقربه بنزین نکردی..واقعاً که گیجی.. پیام پنهانی:احساس احمق بودن و گیج بودن داشته باش.. ذره ای از حقیقت : مانند همه انسانها گاهی قادر به انجام برخی کارهایی که باید انجام دهم نیستم...البته می توانی از علامه دهر بابت اطلاع دادن راجع به رد شدن از پمپ بنزین تشکر کنی!! و دور بزنی. ولی با اقتدار، اجازه بهم زدن تعادل روانی ات را به او نمی دهی.

   می توانی مانند مثال فوق، ملامتگرهای خیالی وجودت را در زمانها مختلف شکار کنی و لیست کنی. شاید وقتی که بخش ذره ای از حقیقت را می خوانی، در آنها چیزی پیدا کنی که برایت مهم باشد. اگر در مورد کارهایت سهل انگاری می کنی، با آزار و سرزنش خودت کمکی به بهبود رفتارت نمی شود. ملامت و آزار خودت باعث می شود که در حالت به تعویق انداختن مسأله باقی بمانی.

   اگر در ماه گذشته 100 مرتبه به خودت قول داده بودی که سهل انگاری نکنی و کارهایت را به تعویق نیاندازی.. این قول و شکستن مرتب آن در واقع یک پیام نهانی به ملامتگر درونی بوده که ترا آزار دهد!!! این بار به جای قول دادن، به طور عملی برنامه ریزی کن. تو می توانی کنترل زندگی خودت را به دست بگیری. شاید تصمیم بگیری یک نفر را استخدام کنی که کاری را که از انجامش متنفر هستی ، انجام دهد. یا به سادگی تصمیم بگیری که کاری را انجام بدهی یا ندهی ولی خودت را دست کم نگیر و در همه شرایط:

 "با احتراز از ملامت خود، خودت را دوست داشته باش و به خودت احترام بگذار"

   خوب، در مورد پیام های پنهانی ملامتگرهای خیالی هم توجه کن که؛ اولاً گذشته ها گذشته و رنج بردن از گذشته هیچ سودی برای تو ندارد. آینده هم یک افسانه، در خیال توست. اگر انتخاب کنی، تو می توانی برای آینده ات برنامه ریزی کنی. ولی اضطراب ، نگرانی و ترس، ذره ای در بهبود آینده به تو کمک نمی کند. این نگرانی بیهوده، فقط زمان حال را خراب می کند. تو می توانی به خودت اجازه دهی که دیگر از چیزهایی که هنوز اتفاق نیفتاده اند، عذاب نکشی.

   "زمان حال اینجاست تو می توانی با اجتناب از ملامت خود، به بهترین نحو از آن استفاده کنی و لذت ببری."

   تو می توانی تمامی ملامتگرهایی که شکار کرده ای و مورد شناسایی قرار داده ای به صورت یک سری اسباب بازی ده سانتی متری، تبدیل کنی. با لباس و وضع ظاهری مضحکی که برای هر کدام آنها متصور شده ای. آنها را روی یک طاقچه به ردیف بچین! به آن عروسک های کوچک در حالی که "پیام همیشگی شان" را می دهند؛ گوش بده . وقتی از گوش کردن خسته شدی. این دهان های کوچک را با گلوله های کوچک پنبه پر کن.

   طوری از این کار لذت ببر که اگر 8 ساله می شدی، از آن لذت می بردی. تو می توانی پنبه ها را از دهانشان بیرون بیاوری و گوش بدهی که چطور به یکدیگر بد دهانی می کنند!! فقط به این فکر کن که یک سری اسباب بازی سخنگو داری!..وقتی از بازی کردن با هیولاهای کوتوله شده ی جهان خودت خسته شدی می توانی آنها را در یک جعبه خیالی یا لای یک مجله قرار دهی و یا آنها را روی یک سیاره دیگر بفرستی..هر وقت دوباره خواستی می توانی آنها را بیرون بیاوری و یا یک کوتوله شناسایی شده ی دیگر را به آنها اضافه کنی ..اما:
   "هیچ وقت مجبور نیستی که آنها را دوباره جدی بگیری.."

 ...ادامه دارد...