ملامتگرهاي كوتوله ي خيالي ( قسمت ششم)


   اين قسمت بيشتر به فصل پنجم كتاب " چه كساني در سر تو زندگي مي كنند؟"  اختصاص دارد. البته با كم و زياد كردن آزادانه ي مطالب:

   تا اينجا تو كم و بيش، نقش هاي بد پنهان خاص خودت را سر بزنگاه شناخته و مشاهده نموده اي. براي آنها اسم گذاري كرده و حتي لباس و قيافه اي براي آنها تجسم نموده، يا به شكل عروسكها يا حيوانات مختلف خنده دار، در نظرشان گرفته اي و در عين حال، آن ها را كوچك و كوتوله و ناتوان كرده اي.

   برچسب گذاري در مشاهده ي افكار، حداقل در برهه اي مي تواند مفيد باشد؛ زيرا به پر رنگ شدن فكر و مشاهده ي بهتر آن كمك مي كند. كوتوله ديدن آنها هم براي اين است كه قدرت و هيبت آنها را بگيري و تحت تأثير آنها قرار نگيري... البته صرف مشاهده درست بدون اين ترفندها هم، آنها را از غول به كوتوله توهمي تبديل خواهد كرد. اين كوتوله ها، كساني هستند ( "كساني هستند" در كتاب آمده و مي تواند واقعي بودن كوتوله ها ي فكري را القا نمايد كه البته درست نيست اين كوتوله ها صرفاً جرقه هاي فكري هستند)كه مثل انگل توي سر تو خانه كرده اند ولي فقط با تو صحبت كرده و اگر آنها را مشاهده كني و توهمي بودن، ماهيت فكري بودن و ريز و بي اهميت بودن و غريبه بودن آنها را درك كني، ناتوان و بي اثر مي شوند؛ و باعث تغيير در خلق و خو و رفتار تو نمي شوند. اما اگه آنها را جدي بگيري و باورشان كني و بر اساس حرف آنها، عمل كني آنگاه آسيب رسان خواهند شد.

   سركوب كردن و ناديده گرفتن اين جرقه هاي فكري هم اصلاً فايده اي ندارد. نديدن علت( كوتوله ها)، باعث مي شود كه فقط با نتيجه كار آنها مواجه شوي: يعني شايد ( مشاهده حس و حال هم كار ساده اي نيست!!) متوجه شوي كه مثلاً در اين ساعت يا امروز افسرده و دمق هستي و روحيه ات پايين است يا دچار خشم يا اضطراب شده اي.

   ولي علت اصلي اين حال بد را كه همين كوتوله ها هستند، متوجه نشده و به جاي آنها به زمين و زمان گير دهي! و عوامل بيروني و اطرافيان را علت حال بد خود قلمداد كني! و بدتر از آن متاسفانه اغلب اين حال بد را از طريق اين كوتوله هاي توهمي، به نزديكان و عزيزانت منتقل مي كني. آنها در سر تو مرموزانه پنهان شده اند، به طوري كه هيچ كس نمي داند كه آنها وجود دارند.

   ولي خوشبختانه تو مي تواني آنها را مشاهده كني. با "نور افكن مشاهده" اين اشباح تاريكي نمي توانند به زندگي آزادانه خود ادامه دهند. بنابراين:

"هرفكر يا حال بدي را اگر خودت با تجربه شخصي و بدون خشم و حرص و يا بدون غرق شدن در آن، يا سركوبش، مشاهده كني؛ محو ، ناپديد يا كم اثر مي شود"

"آهاي! " ملامتگر خيالي و بيگانه"، در اين لحظه ي خاص، مشاهده ات كردم.  فهميدم كه تو، خود من نيستي تنها يك فكر بيگانه هستي و ديگر قدرتي نداري! فهميدم كه از اول هم وجود نداشتي "

دو گروه ملامتگرهاي ذهني

   اين كوتوله ها به دو دسته تقسيم مي شوند، يا مي توانند در دو وضعيت ايفاي نقش نمايند. نقش شخصي، به شكل ملامت خود و نقش عمومي و همگاني، به شكل ملامت ديگران:

   آيا دوست داري براي نقش هاي بد همگاني خود جستجويي انجام دهي؟ براي اين كار ابتدا مطمئن شو كه در اين جستجو، نقش هاي بد شخصي ات ( ملامت خود) ممكن است با اين بهانه، شروع به سرزنش خودت كنند!! كه: چرا با ديگران چنين رفتاري كرد ه اي؟!! و...

   پس بدون خشم و ملامت خودت، مثلاً ببين در هفته گذشته آيا با كسي بد رفتاري كرده اي؟

   كسي كه پشت ميز نشسته و به تو گفت پرواز تأخير دارد؟ آيا او را با خشم سرزنش كردي؟

   يا در رستوران نوشيدني يا غذايي را كه باب ميل ات نبود با خشم به آشپزخانه برگرداندي.. و يا از اين كه در مورد بد بودن غذا اغراق كردي، به خودت افتخار كرده اي؟

آزار عزيزان و نزديكان

   تراژدي "ملامت خود و ملامت ديگران" اين است كه ما به دست خود، اول خودمان را آزار و شكنجه مي دهيم و بعد نزديكانمان را!!!..... طنز قضيه اين است كه ظاهراً خودمان و نزديكانمان را بسيار دوست داريم!! و به كوچكترين آزار از طرف عوامل بيروني، كه ممكن است عمدي يا سهوي نسبت به خود و نزديكانمان اتفاق بيفتد، بسيار غيرتمند و حساس تشريف داريم! ولي اين كوتوله هاي دروني را به باد فراموشي سپرده ايم!!! 

   آيا از نقش هاي بد خودت يعني همين كوتوله هاي ذهني در مقابل همسرت استفاده مي كني؟ آيا آن "مرور كننده احمق"، اشتباهات همسرت را كه در گذشته رخ داده مرتب به او گوشزد مي كند؟ يا آن "غيبگوي احمق تر" با پيش بيني بد بختي ها، همسرت را آزار مي دهد؟

   آيا تو اجازه مي دهي كه نقش هاي بد تو به بچه هايت حمله كنند؟ آيا بچه ها هدف هاي هميشگي تو هستند؟ ما همان رفتارهايي را با بچه هايمان مي كنيم كه قبلاً آن رفتارها را با ما كرده اند.

   اگر مادرت فكر مي كرده كه وظيفه اوست كه صبح ها تو را از خواب بيدار كند، پس تو هم به گونه اي با بقيه رفتار مي كني كه به تو نق بزنند  و احتمالاً نقش "مادر يا پدر عيبجوي مادر خودت" را بازي مي كني.

   اگر پدرت اين نقش را بازي كرده كه: "تو هر كاري بكني من مي توانم يك ايرادي از آن بگيرم "؛ احتمالاً به گونه اي بزرگ شده اي كه الان در پيدا كردن و گوشزد كردن اشكالات و ايرادات ديگران استاد هستي. اگر پدر و مادرت به زور راهنمايي مي كرده اند، در بهترين حالت، تو بچه هايت را قبل از اينكه از تو، در خواست يا پرسشي بكنند، نصيحت مي كني.

نكته: اگر بخواهي دست از ملامت ديگران و ايفاي نقش علامه دهر دست برداري؛ اول از همه بايد به اين درك دردناك! برسي كه "تو نمي تواني ديگران را تغيير دهي "

   به ويژه آنكه "ملامت ديگران" همچون ملامت خود، همواره همراه خشمي آشكار يا پنهان است. و ديگران با زبان هم گول نمي خورند و اين پيام خشم را از طريق "زبان بدن" –Body language- مي گيرند.

   اگر بتواني معجزه اي بكني و بر فرض محال عنصر خشم را از ملامت بگيري و به جاي آن عشق و محبت بي پايان و بي قيد و شرط را جايگزين كني، همه مشتاق شنيدن ملامت تو خواهند شد!!! ولي با وجود اين فرض هم باز تغيير آدمها از كنترل تو خارج است! آنها بايد خودشان براي تغيير تصميم بگيرند و عمل كنند.  

   به تجربه دريافته اي كه اگر ملامت ديگران و به ويژه نزديكانت اثر داشت، الان همه نمره هاي خوب براي پسر تو بود، همسرت بهترين همسر مي شد و دخترت بدون اشاره اي از جانب تو اتاقش را مرتب مي كرد و خلاصه دنيا گلستان مي شد!

ادامه دارد