ملامتگرهای کوتوله ی خیالی ( قسمت هفتم)



   آیا می خواهی از کنترل احساس، افکار و رفتار مردم دست برداری؟ آیا دوست داری خودت و دیگران را ملامت نکنی؟ اگه جوابت مثبت است، راحت ترین راه این است که نقش های ملامتگر خودت را بشناسی و بپذیری که آنها واقعا بخشی از وجود تو هستند.

   احتمالاً از این که آنها را بپذیری متنفر هستی، چون خودت هم موقع غرق شدن در آنها، به خاطر بد دهنی و خشم و سرزنش دیگران، بارها خودت را ملامت کرده ای. این بار اما؛ از کوچک و کوتوله کردن آنها لذت خواهی برد.

   برای خود شناسی دو مرحله اساسی وجود دارد: اول مشاهده و پذیرش عیب و ایراد درونی، بدون خشم و حرص و دوم درک عمیق اینکه این عیب و ایراد، جزو اصلی وجود ما نیست بلکه توهمی و بیگانه است.

   مشاهده ی افکار وهیجانهایمان بدون از دست دادن تعادل ذهن و حتی با حفظ آرامش و شادی درون، بهترین راهکار برای این دو قدم اساسی است. برای اینکه غرق افکار و هیجانهای ویرانگر نشویم مشاهده ی حسهای بدنی و حسهای مربوط به لامسه در سطح بدن و مشاهده ی دم و بازدم با حفظ تعادل ذهن، مؤثرترین راه است. می توانیم از "جزیره ای امن" فقط نظاره گر باشیم. این روش کمک می کند تا در افکار و هیجانهای مخرب غرق نشویم و عمیقاً پی ببریم که آنها فقط افکار توهمی هستند نه واقعیتهای معتبر.

   و وقتی فقط مشاهده می کنیم و بر اساس افکار و هیجانها واکنش نشان نمی دهیم، به این حقیقت می رسیم که بدون "واکنش ما" هم آسمان به زمین نمی آید! و حتی اوضاع بهتر هم می شود.

   در کتاب خانم  Mary Goulding که در این چند قسمت به آن هم اشاره ای شده است، عنصر معجزه گر "مشاهده گری" به معنای اصیل آن غایب است. بدون مشاهده گری، مشاهده ی عیب و ایرادها کمرنگ است و علاوه بر آن؛ خطر غرق شدن در افکار و هیجانهای مشاهده شده و یا سرکوب آنها، وجود دارد. به عبارت دیگر کسی که به "مشاهده گری درست" مجهز است بهتر از همه می تواند از اشاره های این کتاب بهره ببرد.

   خانم مری گولدینگ برای جبران خلاء مشاهده گری، به تکنیک تجسم پناه می برد و تأکید می کند که مراقب باشیم که در دام ملامت خود، بابت شناسایی این نقش ها نیفتیم و تعادل ذهن مان را با غرق شدن در ملامت خود یا دیگران از دست ندهیم:

موزه حیوانات

   احتمالاً در بیشتر اوقات با دیگران و اطرافیانت عاقلانه و بالغانه برخورد می کنی ولی گاهی به علت چیرگی یکی از ملامتگرهای درون، با آنها یکی شده و مانند یک هنر پیشه ی حرفه ای در قالب نقش آنها، بازی می کنی. برای اینکه بفهمی که در آن اوقات بحرانی، در کدام نقش فرو می روی؛ باید افکار، هیجانها و رفتارت را بدون ملامت خود و بدون غرق شدن در آنها، مشاهده کنی.

   یکی از پیشنهادات  کتاب این است که برای این منظور، موزه ای مجلل را تجسم کنی که صاحبش خودت هستی و نام تو در بالای درب ورودی آن نصب شده است. می خواهی به صورت تفریحی از این موزه بازدید کنی. کمی بادام زمینی بخر و برو توی ساختمان. داخل موزه قفسهای زیادی می بینی که "ملامتگرهای درون" به شکل حیوانات مختلفی در آن زندگی می کنند. ببین موقع دلخوری از دیگران یا از خودت بیشتر در قالب کدام فرو می روی؟ آیا در شرایط مختلف ممکن است همه این نقش ها را بازی کنی؟


موش و گربه!

   در اولین قفس "موش غصه خور" وجود دارد. با دقت به او نگاه کن. ببین که به خاطر تمام ترسهایی که از آینده دارد، چه طور مستأصل و نگران است. صدای جیغش را بشنو: " او باید برای امتحان هایش نگران باشد، او هنوز مشق هایش را انجام نداده"

   ناگهان جلوی چشم شما آن موش بزدل و لرزان تبدیل به یک گربه می شود که در حال غرش است:" همین الان برو توی خانه و شروع کن به انجام دادن مشق هایت!! آیا می خواهی آخرش در زندگیت یک بازنده باشی؟"


بز

   در قفس بعدی یک بز سرزنش کننده وجود دارد:" برای چه هیچ وقت باک بنزین را پر نمی کنی، لعنتی ! ببین چکار کردی، باعث شدی که دیر برسم."


جوجه تیغی طعنه زن

   در انتهای راهرو، یک قفس دور افتاده وجود دارد. او فکر می کند به تعداد زیادی دوست احتیاج دارد، ولی هیچ کسی جرأت نمی کند به او نزدیک شود. چون به محض نزدیک شدن به او سوزش تیغ ها را در بدنش حس می کند! تکیه کلامش این است: " من این را به خاطر خودت می گویم".." این لباس خوبیه عزیزم ولی این رنگ به تو نمی آد"


گرگ نادان

   زوزه گرگ می گوید:" چرا هیچ وقت کسی برای من کاری انجام نمی دهد؟!" "اگر هم انجام دهند درست انجام نمی دهند!"

   گرگ نالان تمام کارهایی را که بقیه باید انجام می دادند ولی انجام نداده اند را یکی یکی مرور می کند: تمیز کردن آشپز خانه، ارسال نامه تشکر، به یاد آوردن تاریخ های تولد، انجام تکالیف، از دیگران عقب نیفتادن! ، پوشیدن فلان لباس، خریدن کادو! و.........


جغد علامه دهر!

   چشمانش را تنگ می کند تا تو را بهتر ببیند و می گوید:" آن چیزی که هر کس به آن نیاز دارد، این است که به حرفهای من با دقت گوش کند و عمل نماید!"


خوک مهرطلب بیچاره!

   این خوک بیچاره و رقت انگیز، برخلاف بقیه حیوانات موزه سعی می کند تمام حرفهای حیوانات موزه را حتی اگر با هم متضاد باشند، عمل کند.

   بیچارگی و بدبحتی این خوک تنها به خاطر مهر طلبی خودش و اینکه می خواهد همه را راضی نگه دارد و تأیید همه را بگیرد، نیست. دو علت دیگر هم دارد که به دو خاصیت حیوانات موزه بر می گردد: اولین خاصیت؛ همانطور که گفته شد ضد و نقیض بودن سخنان حیوانات موزه است. هر کدام یک سازی می زنند!! دومین خاصیت؛  سیری ناپذیر بودن حیوانات این موزه است. حیوانات موزه یا ملامتگرهای درون هیچ وقت راضی نمی شوند.  به قول حضرت مولانا از اوصاف جهنم، سیری ناپذیر بودنش است:

هفت دریا را در آشامد هنوز
کم نگردد سوزش آن خلق سوز

   پس از بازدید از حیوانات مختلف بدان که تو مجهز به عصای جادویی الماس نشان هستی و می توانی این حیوانات را به عروسک های با نمک و دوست داشتنی تبدیل کنی.

   آیا می خواهی که دیگر یک نقش بد و یا یک هیولا، توی خانه خودت نباشی؟ برای امتحان تصمیم بگیر که در 24 ساعت آینده، نقش های بد خودت را برای هیچ کدام از اعضای خانواده ات بازی نکنی. به جای آن یک کار جایگزین برای خودت در نظر بگیر. به پیاده روی برو یا...

   هر وقت دیدی که یکی از ملامتگرها یا نقش های بد ت دارد بیرون می آید، یکی از تکنیک هایی را که تا به حال برای کوچک کردن نقش های بد، یاد گرفته ای به کار ببر. یا دو باره به تماشای موزه ی خودت برو.

    و یا یک حیوان عروسکی که شبیه نقش بد توست، برای خودت بخر و تا وقتی که احساس کردی این کار باعث کم رنگ شدن نقش بد تو می شود، آن عروسک را توی اتاق خوابت نگه دار و هر وقت آن نقش ظاهر شد و دیگران را آزار داد؛ عذر خواهی کن و با خود بگو که بهتر است مثلاً این جغد ناز نازی جیغ جیغو را دوباره به داخل کمد برگردانم.

   اگر ملامتگر درون آزارت می دهد، می توانی با چوب جادویی او را تبدیل به کوتوله سنگی کنی! و یا صدای او را به صدایی مسخره تبدیل کنی و از اینکه آن کشیدگی خنده دار را به صدایش دادی لذت ببری!

   برای ملامتگرهای مزاحمی که مثل کنه می مانند، می توانی از اسپری حشرات جادویی استفاده کنی. فیسسس! و دیگر خبری از آنها نخواهد بود.

   وقتی مردم از بازی کردن نقشهای بد ملامتگر، در قبال هم دست بر می دارند، شانس بیشتری دارند که مشکلاتشان را بر اساس عقل و خرد و واقعیتهای موجود، حل کنند و با هم صمیمی شوند.

ادامه دارد...