پرده اندیشه جز اندیشه نیست
ترک کن اندیشه که مستور نیست
مستور= به معنای پوشیده، صالح و پاکدامن و بسامان
دو تفسیر از این شعر بیان می شود که اولی از آقای شفیعی کدکنی است ولی بنظرم تعبیر دوم بسیار عمیق تر است و می تواند تعبیر اول را هم در بر بگیرد:
تفسیر اول: اندیشه های نا صالح و نا بسامان را ترک کن، زیرا این اندیشه ها، پرده و حجابی می شوند در برابر اندیشه های نیک و بسامان. (این تعبیر هم می تواند درست باشد و بخشی از حقیقت. زیرا حتی امروزه هم بسیاری از مردم؛ به اعمال، هیحانها و گفتار، اهمیت می دهند ولی ریشه ی پنهان شدهء همه ی این ها، یعنی افکار زائد و مضر یا مفید از نظرها پنهان می مانند.).
در مقایسه با تجربهء ظاهری و سطحی بسیاری از آدمها، درك اهميت ريشه اي انديشه و تفكيك انديشه به مفيد و مضر از ژرفای عمیقی برخوردار است. زیرا بسیار ی تصور می کنند که اعمال و رفتار و گفتار فیزیکی از اهمیت بیشتری در مقایسه با حوزه اندیشه برخوردار است. بسیاری از آدمها فقط به ظاهر پدیده های انسانی توجه می کنند، اما تکیه بر اهمیت پایه ای اندیشه و نیت، آگاهی عمیق تری است. آشفتگی دنیای برون ممکن است دیده شود اما کمتر آشفتگی ذهن و تفكرات زائد مولد آشفتگي هاي برون، دیده می شود.
در واقع اندیشهء ظریف و به ظاهر نا پیدا در پشت اعمال و رفتار و گفتار و حتی هیجانهای روانی ما قرار گرفته و علت اصلی بروز آنهاست. از سوی دیگر بسیاری بر این باورند که کار فیزیکی مفید بر گفتار مفید ارجح است و این دو بر نیت و اندیشه مفید ترجیح داده می شود.
اما حقیقت معنوی این است که نیت درونی و نا پیدا از اقتدار عظیم تری برخوردار است. پالایش و تزکیه در همه سطوح لازم است اما ریشه ای ترین تزکیه، تزکیهء درونی و ذهنی و بر طرف نمودن افکار و اندیشه های نا پاک است.
اما اين نوع تفسير عليرغم همه ظرايفش، يك ايراد اساسي دارد و آنهم اين است كه والاترين بخش هستي انسان يعني مشاهده گري يا "ديده" ناديده گرفته شده است! زيرا بدون فعال شدن ديده، تحول از انديشهء نا پاك به انديشهء پاك و مفيد غير ممكن است.
وقتی در فکر زائد غرق شده ای تو همان اندیشه می شوی. در همان فکر زندگی می کنی!
اما چگونه می توانی به طور اساسی از اندیشه نا پاک و زائد رها شوی؟
روش پاکسازی این افکار نا سالم، از ریشه در آوردن این افکار است. برای ریشه کنی این افکار چاره ای نیست جز اینکه با كمك مشاهده گري، متوجه شویم که از فکر، منیت و شخصیت ساخته ایم؛ منیتی و هویتی فکری و غیر واقعی و بیگانه با ذات اصلی وجودمان. بنابراین بنظرم تفسیر دوم که با این روش تزکیهء اساسی، منطبق است تفسیر عمیق تری است که در تفسیر اول نیامده است: