هر وسوسه را بحث و تفكر بمخوانيد
هر گم شده را سرور و سالار مداريد
تفاوتهاي تفكر علمي و وسوسهٔ بايد نبايد
۱- در تفكر علمي، تنها جستجو و پذيرش واقعيت مهم است. اينكه مطابق ميل مان هست يا نه؟ خوشمان مي آيد يا نه؟ مطرح نيست. اگر چه در تفكر علمي، تغيير واقعيت نا خوشايند بيروني مطرح است (تفاوت ظريفي بين دنياي بيرون و درون در خصوص ضرورت تغيير وجود دارد كه شايد در ادامه توضيح بيشتري داده شود)؛ اما پايه و اساس روش علمي چيزي جز "مشاهده تجربي واقعيت، آن چنان كه هست" نمي باشد. اما "افكار همراه بايد" بسيار دور از واقعيت موجود هستند. به عنوان مثال در ذهن من "بايد مخربي" در خصوص فردي شكل مي گيرد: "او بايد همواره مرا تأييد كند و به من احترام بگذارد"
اين باور، غير علمي، غير منطقي و از واقعيت دور است. زيرا انسان به دلايل عديده، از جمله به دليل انتخاب گر و آزاد بودن و به دليل جايز الخطا بودن و... به احتمال خيلي زياد، دير يا زود، حداقل در مواردي، اين بايد را بر نمي تابد. در نتيجه بسته به شدت و غلظت اين بايد، و تنها با يك بار عدم تأييد و احترام، خشم و نارضايتي عظيم و رنج آوري سراغ بنده خواهد آمد و اين آشي است كه با يك باور غير علمي و دور از واقعيت، خودمان براي خودمان پخته ايم!!
اگر به جاي "حكم مطلق و الزامي بايد دار" و به جاي اين "حرص شديد و توقع بيش از حد از ديگران و از زندگي و از خودمان"، ترجيح و ميل دروني مان را به ملايمت و با درنظر گرفتن احتمالات علمي مخالف آن، جايگزين كنيم و باور جديدي شكل دهيم كه " ترجيح مي دهم كه در بيشتر موارد مرا تأييد كند و به من احترام بگذارد"(البته اين باور هم خالي از ايراد نيست) دچار خشم، افسردگي و نارضايتي شديدي نخواهيم شد و دلخوريمان بسيار خفيف تر خواهد بود!
۲- پيشرفت علم و تفكر علمي بر اساس ارائه فرضيه يا hypothesis استوار شده است. سپس فرضيه در محك تجربه و مشاهدات جديد مورد آزمون قرار گرفته و صحت و سقم آن معلوم خواهد شد. بنابراين ارائه فرضيات و تئوري هاي علمي بسيار انعطاف پذير هستند. اگر نظريات علمي متعلق به سالها قبل را مرور كنيم نسبت به نظريات جديد، تغييرات و اصلاحات زيادي را با آغوش باز پذيرا بوده اند.
حتي نظريه هاى مفيد و سودمند خاصى كه در طول زمان از آزمون ها، موفق بيرون آمده اند و قدرت پيش بينى و توصيف محدودهء بسيار وسيعى از پديده ها را دارا هستند و به عنوان قانون طبيعى شناخته مى شوند (مانند آب در 100 درجه سانتى گراد جوش مى آيد) ، قابليت اصلاح و تغيير را دارا هستند.. اكثر دانشمندان بر اين باورند كه توصيفات ما از "قوانين طبيعى" موقتى و گذرا هستند و اگر شواهد جديدى مخالف با آنها پيدا شوند، قابل تجديد نظر هستند. چون دانشمندان، ادعاى معرفت مطلق ندارند و حتى در مورد نظريه هاى بنيانى و پايه اى اگر داده ها و مشاهدات جديد با آنها متناقض باشند، بايد كنار گذاشته شوند.
در صورتي كه "تفكراشتباه همراه بايد" بسيار خشك و غير قابل انعطاف بوده و به دليل ماهيت تلقيني و شرطي از علم و منطق به دور است.
علم با توجه به مولتي فاكتوريال بودن پديده ها ( دخالت عوامل متعدد در بروز يك پديده) هميشه عوامل متعدد و حتي "عوامل ناشناخته از نظر علم" را در نظر مي گيرد و هيچ گاه حكم كلي در همه شرايط و به هر طريق صادر نمي كند. حتي اينكه آب در 100 درجه مي جوشد، وابسته به فراهم شدن شرايط متعددي است: از جمله فشار اتمسفر مناسب و خلوص آب و..و توقع اينكه در همه شرايط و به هر طريق آب دقيقاً در 100 درجه به جوش بيايد، هم غير منطقي، خشك و غير قابل انعطاف است. تا چه رسد به اينكه " من تحت هر شرايط و به هر طريقي بايد كامل و بي نقص عمل كنم"