در قسمتهاي قبلي توقع و انتظارات غير معقول و نشدني از خود و از اطرافيان گفته شد. در اينجا سومين توقع و انتظار بيجاي آدمي مطرح مي شود: توقع از رويدادهاي زندگي و لذت و آسايشي كه بايد هر روز از آنها برخوردار شويم!!
مشكل اول توقعات و افكار غير منطقي و غير علمي اين است كه آرزوي نشدني را بيصبرانه طلب مي كنند. دومين مشكل آنها هم نتيجه گيري نا معقولي است كه بر اساس نرسيدن به اين توقعات ايجاد مي شود. اين نتيجه گيري غير علمي در واقع نوعي هويت سازي كاذب است كه به درد و رنج و هيجانهاي شديد منجر مي شود. باور و توقع مخرب سوم به شرح زير است:
" موقعيت ها و اتفاقات زندگي من بايد طوري رقم بخورند كه در تمامي لحظات زندگي ام آسايش، راحتي، امنيت و لذت سهل و سريع الوصول را برايم فراهم آورند؛!!
در غير اينصورت اوضاع بسيار وحشتناك و غير قابل تحمل است و به هيچ وجه قادر نيستم از شادي دروني برخوردار شوم و ادامه زندگي غير ممكن و چنين زندگي بسيار كم ارزش است و من چه آدم بدبختي هستم و...!!"
نتايج و پيامد چنين باورهايي:
هيجانها: عدم تعادل رواني شامل نا اميدي و يأس شديد، بي تحملي و بي صبري، خشم و...
رفتار: به عقب انداختن كارها، فرار و اجتناب از واقعيت زندگي و اجتناب از جستجوي راه حل عاقلانه ، فلجي رواني و بي عملي، پناه بردن به لذت هاي جايگزين و....
نكته اي در مجموعهء باور فوق و نتايج آن و مقايسه آن با باورهاي منطقي و علمي تر يا بهتر از آن در سكوت و آرامش فكري و عدم پيشداوري وجود دارد: و آن اين است كه بروز اتفاق نا خوشايند در هر صورت ممكن است ناراحت كننده باشد. اما:
بر وفق مراد نبودن اوضاع زندگي و بروز شرايط نا خوشايند به دليل اصل تغيير و اصل عدم كنترل بسياري از حوادث زندگي از سوي ما، براي همگان اتفاق مي افتد
و چون همه انسان هستيم طبيعي است كه از اوضاع ناخوشايند هم ناراحت شويم.( گاهي حتي ممكن است بتوانيم به اوضاع نا خوشايند هم لبخند بزنيم..)
اما شدت و حدت و ماندگاري و تأثير اين ناراحتي مهم است. در شرايطي كه توقع و باور غير علمي در عمق ذهن ما لانه كرده است و به شدت به خود تلقين كرده ايم كه "نبايد اين اتفاقات براي من بيفتد و من اصلاً نمي توانم تحمل كنم و.." از قبل خود را بسيار آسيب پذير و حساس كرده ايم و از پذيرش رويدادهاي زندگي كه مقدمهء مشاهده درست و پيدا كردن راه حل و رفتار درست است، هم خود را محروم نموده ايم....
احتما و پرهيز از اين تفكر غير واقعي، ما را از پيامدهاي خطرناك آن مصون نگه مي دارد و باعث مي شود كه مشتاقانه به ديدار زندگي برويم و آن را با همهء سختي ها و ناملايمات و شيريني ها و شادي هايش در آغوش بگيريم....آنگاه در اوج درد و رنج هم ممكن است طعم انرژي عشق را بچشيم...