لعنت خدا (2)


زانكه گر او هیچ بیند خویش را 
مهلك و ناسور بیند ریش را
درد خیزد زین چنین دیدن درون 
درد او را از حجاب آرد برون
مولوي در دو بيت بعدي از تلفيق مشاهده با سه عامل ديگر يعني درد، بي خودي و درون ؛ كليد رهايي از حجاب كژبيني را ايجاد مي كند:
راه حل خلاصي از اين لعنت، "مشاهده و تجربه حسي بدون خود" درون است. در اين مشاهده، "كارد نفس به استخوان رسيدن" را متوجه مي شوي و چاره اي نداري جز اينكه پذيرا و مهمان اين درد باشي؛ آن را به درستي ببيني و از آن فرار نكني، در اين صورت انرژي عظيم اين درد در خدمت تو خواهد بود.
اينكه متوجه شوي كه: "درد ابتلاء به منيت توهمي" بزرگترين دردهاست. درد خشم (نسبت به خودت، عزيزانت و بيگانه ها و..) و حرص، درد عظيم و آتشيني است كه زندگي ها را به باد داده است و جهنم رنج آوري را به دنبال خود ايجاد كرده است.
تا قبل از مشاهدهء درون، منشاء دردها در بيرون از خود جستجو مي شود و راه حل ها هم در بيرون است، آن هم با طلبكاري و همراه حرص و خشم؛

اما در مشاهدهء درست درون، منشاء دردها و گرفتاريها به درستي ديده مي شود: خشم و حرص و خود ريشه هاي اصلي عفونت هستند! نتيجه اين ادراك، پيدايش فروتني واقعي و بدون ملامت خود است.
تا قبل از مشاهدهء درست، مشاهدهء نادرست قبلي، از موضع خود و آغشته به خشم و حرص است. مشاهده اي كه نسبت به هر دردي، چه واقعي و چه غير واقعي، خشمناك مي شود و نسبت به بي دردي مورد تصورش حريص است. مشاهده اي كه همراه كرختي و گيجي و ناداني نسبت به دردها است.
درك اين درد، از بالاترين ادراك بشري است و با مشاهدهء درست اين درد، كيميا گري تبديل درد به انرژي عشق جلوه گر مي شود.
تا زماني كه چشمت به بيرون است و تصور مي كني، با تغيير دادن بيروني ها، به سرانجام خوبي خواهي رسيد، جرأت و فرصت توجه به درون و رهايي از كژبيني را پيدا نمي كني.
تا زماني كه "توهمي بودن خود" را متوجه نشوي از دام اشتباهات كژبيني رها نخواهي شد.
و تا زماني كه نگاهت به درد عوض نشده، و نتواني تفاوت درد ضروري و غير ضروري را درك كني و تا "كنش درست" و "واكنش اشتباه" نسبت به درد را متوجه نشوي، اسير دردهاي غير ضروري خواهي ماند و تقدس درد واقعي را متوجه نخواهي شد.  
زانكه گر او هیچ بیند خویش را 
مهلك و ناسور بیند ریش را
 ناسور= زخم چركي ؛ ريش= زخم
اما مشاهده درد هم راه و روش خودش را دارد.
بايستي بپذيري كه انسان بودن يعني "همراه درد بودن"
مشاهدهء با لبخند درد، موجب مي شود كه انرژي نهفته در درد، به درستي هدايت شود و به ابزاري مفيد و كار آمد تبديل گردد.
اگر "مديريت درد" را از  "منيت شيطاني" باز پس بگيري و به مشاهده گر معصوم بسپاري، شكوه "انسان بودن" را درك خواهي كرد.
 بايستي با مشاهدهء عميق متوجه تفاوت دردها شوي: دردهاي توهمي و غير ضروري كه حاصل "منيت توهمي" هستند و دردهاي ضروري و واقعي از "درد گرسنگي" گرفته تا "درد بيماري منيت".
"منيت" يا دردهاي واقعي را متوجه نمي شود؛
 يا اگر هم بشود آن ها را آلوده به حرص و خشم مي كند و قداست درد را از بين مي برد.
درد خیزد زین چنین دیدن درون 
درد او را از حجاب آرد برون
وقتي با "منيت ذهني" ، خودمان را يكي تصور مي كنيم، و آن را واقعي و راستگو، قلمداد مي نماييم! نگاه ما به بيرون است و از مشاهدهء درست "منيت دروغين" محروميم!
بنا بر اين؛ همواره در مشكلات "آدم اسير منيت" پاي ديگران وسط است! براي رهايي از مشكلات خود ساخته هم، همواره تغييراتي در بيرون، بايستي اتفاق بيفتد تا منيت از درد توهمي  به بي دردي دروغين برسد!
 دوستي مي گفت: ابتدا فكر مي كردم فلاني و بهماني، صد در صد مقصر وضعيت پيش آمده براي من هستند.
بعداً كم كم، با كمك مراقبه و مشاهدهء بيشتر درون، فهميدم كه مثلاً 90 در صد، بيروني ها مقصرند و من هم 10 در صد سهم دارم و همينطور بيشتر و بيشتر سهم خودم را متوجه مي شدم و مي گفتم: عجب!!
و مي دانم روزي به اين درك مي رسم كه 100 در صد مسؤوليت با حجاب خود است. آنگاه بدون ملامت خود، تمامي سر رشته زندگي ام را به دست خود واقعي ام خواهم گرفت و از دردهاي واقعي هم استقبال خواهم كرد.
اما استقبال "منيت" از درد، به گونه اي ديگر است، درد هاي منيت،  غير ضروري، توهمي و آلوده به حرص و خشم و ملامت خود است. دردي است كه خودش مي بافد و خودش هم مي خواهد حلش كند و نمي تواند! منيت استاد ايجاد اعتياد به دردهاي غير ضروري ( ناشي از افكار و هيجانهاي غير منطقي) و استاد گيج و منگ كردن و ايجاد حرص براي رهايي از آن دردهاي غير ضروري است!
در واقع درد منيت، درد كم و كسري هاي منيت است؛ اينكه خودش را در خيالش بهتر و كامل تر عرضه كند!
"درد منيت" ، درد نقش و نگار  و رنگ و لعاب حجاب خود است ولي "درد مشاهده گر معصوم" بود و نبود حجاب است.
در خصوص درد و نوع مقدس و راه گشاي آن، در قسمت هاي بعد به ياري خدا، بيشتر نوشته خواهد شد.......