مراقبت از آتش مقدس


هين مزن تو از ملولي آه سرد
درد جو و درد جو و درد، درد 4303/6


مولوي از روي " بي خردي عقل جزئي" يا "ديوانگي مادون عقل جزئي" نيست كه مي گويد در جستجوي درد باش! به عبارت ديگر و به قول برخي، مولوي روان پريش و مازوخيست نبوده كه توصيه به جستجوي درد كرده باشد.
 بلكه برعكس و از منظر يك خردمند و از ديدگاه "عقل كلي ماوراي عقل جزئي" مي فرمايد كه حاشيه و پيرايهء "من ساخته" را از اطراف درد كنار بزن! و آنگاه درد خالص و بدون افكار و هيجانهاي فكري را مشاهده كن و از انرژي اهورايي آن بهره مند شو!  كاري كه ما مي كنيم عكس توصيهء مولانا ست. ما عاشق حاشيه هاي فكري درد هستيم و از آه سرد اطراف درد براي خودمان هويت ساخته ايم!
مراقبهء حقيقي مراقبت از آتش مقدس درد خالص است؛ مراقبه براي آلوده نكردن درد، با آه سرد و با خشم و حرص و جهل و تخدير است؛ تا در نتيجهء اين كيمياگري؛ آتش مقدس درد خالص به گرماي عشق بدل شود و در جهت بروز اعمال و نيات خير و رشد روحي رواني هدايت گردد.

يگانه نوشته است:


همانطور که اشاره کردید منیت، دردهای واقعی را هم تبدیل به حرص و خشم و عدم رضایت از زمان حال و اتفاقات آن میکند.
چند ماه قبل دخترم را در آستانه ازدواج، هنگامی که می خواست زندگی مشترکش را شروع کند در یک حادثه از دست دادم. این اتفاق غیر منتظره برای یک مادر خیلی سخته بطوری که نمیشه اصلا وصف کرد ولی با نیروی خارق العاده مشاهده گری و پذیرش اتفاق این لحظه تونستم با درد واقعی کنار بیام بطوریکه روی اطرافیان هم تاثیر مثبت بذارم . خواستم این تجربه دردناک رو با شما دوستان در میان بذارم همانطور که اقای بنانی اشاره کردند منیت و حرص و خشم درد مضاعف تولید میکند ولی با قبول درد و مشاهده گری انرژی نهفته ای در انسان ازاد میشود و اوضاع را روبراه میکند.




مشاهده ء بي غرض درد و رنج
از خانم يگانهء عزيز بابت لطفي كه كرده و تجربه تلخ زندگي اش را در ميان گذاشته بسيار سپاسگزارم. به راستي درك چنين غم بزرگي شايد از عهدهء ديگران بر نيايد. خوشبختانه، تجربهء ايشان در برخورد درست با اين رنج، مي تواند براي بسياري از افراد از جمله خود من هم الهام بخش باشد. براي شادي و آرامش روح دختر عزيزشان هم دعا كنيم.
 اميدوارم يگانه بتواند هر چه بيشتر اين انرژي عظيم درد و رنج را از آفتهاي خشم، حرص و جهل و آه سردي كه حضرت مولانا مي فرمايد، محافظت نمايد و اين آتش مقدس الهي را در جهت تعالي خود و اطرافيانش استفاده نمايد و اين معناي اصلي صبري است كه براي داغديده ها آرزو مي شود.
مشاهدهء بي غرض موجب مستجاب شدن چنين دعاي حكيمانه اي خواهد شد:
خدايا؛ آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغیر دهم. شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می توانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم. " جبران خليل جبران"
صد البته اين ماجرايي است كه همهء انسانها كم و بيش و به شكلهاي مختلف هر روزه تجربه مي كنند و همواره در برخورد با انواع رنجها، بر سر دوراهي قرار گرفته اند:

مسير درست زندگي
از ديدگاه مولوي انسان در درد و رنج آفريده شده است و اصل وجودش درد و رنج است. درد در واقع انرژي حيات است كه در اختيار بشر قرار داده شده است تا از آن براي رشد و تعالي اش استفاده نمايد؛ اين شكل مطلوب استفاده از درد و رنج، تنها در سايهء مشاهده گر مهربان دروني و عاري از غرض و خشم و حرص اتفاق مي افتد. با پذيرش درد، مشاهدهء درست آن امكان پذير مي گردد و به خوبي ديده مي شود تا علاج منطقي و درست آن پيدا شود. در اين مشاهدهء درست "درد قابل علاج" به خوبي شفا مي يابد و اگر هم كامل علاج نيابد، از انرژي آن در جهت خير و بركت و تعالي استفاده خواهد شد. در واقع تفاوت انسان با فرشته در همين نكته است كه آدمي مجبور است براي رشد روح و آسايش روانش، ياد بگيرد كه با وجود درد و غم، با كمك مشاهده گري، دچار خشم و حرص و جهل نشود و اين انرژي ناشي از درد و رنج را با كيميا گري؛ تبديل به عشق و شور الهي نمايد و با اين انرژي مقدس كوههاي موانع  را از جا بكند. در واقع، درد و رنج؛ آتش مقدسي است كه خداوند به انسان هديه داده است ( و حتي فرشته ها از آن محروم هستند) تا به مدد آن روحش را تعالي بخشد.
نمي دانم تابلوي نقاشي كه مجنون، "ليلي سوار بر اسب" را با رضايت خاطر بر دوش كشيده است را ديده ايد؟ درد ورنج به نسبت بزرگي اش چنين تواني را به انسان مي دهد كه نه تنها با خود اصل علت درد (ليلي) به خوبي مقابله شود؛ بلكه با انرژي آن، خير و بركتهاي خارج از تصور هم به دست مي آيد (اسب). شايد اگر مي خواستم تابلويي بر مقدمه ء اين بحث بگذارم همين تابلو را انتخاب مي كردم. و همه ما شنيده ايم كه متعاقب يك بيماري صعب العلاج، از دست دادن عزيزي يا بروز حادثه اي ..در بسياري از افراد تحولات روحي شگرفي ايجاد شده است. بنابراين حكمت درد، آتش مقدس پنهان در آن است

مسير نادرست زندگي
متأسفانه در برخورد با درد و رنج ( چه از نوع دردهاي ضروري و واقعي مانند رنج گرسنگي، رنج بيماري هاي صعب العلاج، پيري، رنج از دست دادن عزيزان و..كه بدون حاشيه هاي فكري هم در حد خودشان، درد و رنج هستند و چه در خصوص دردهاي غير ضروري كه به طور كامل از منيت منشاء گرفته اند؛ مانند درد ناشي از تعبير هاي ذهني نظير بر آشفته شدن ناشي از شنيدن كلمات نا خوشايند و..  ) مسير ديگري هم وجود دارد كه اغلب آن مسير، به صورت نا خود آگاه و شرطي شده در غياب مشاهده گري درست، انتخاب مي شود و درد هاي مضاعف، غير ضروري و مضر توليد مي گردد و از تبديل انرژي مثبت درد به انرژي شور و عشق زندگي خبري نيست. عدم پذيرش درد و انكار و ابهام در مشاهدهء آن، به شفاي واقعي از درد منتهي نخواهد شد، زيرا واكنش نسبت به آن فاقد محبت و آغشته به خشم است! انرژي الهي درد و رنج با خشم و حرص و جهل آلوده مي شود و انرژي كاذب و آلوده و موقتي خشم و حرص توليد مي گردد.
افسوس كه اين گونه انرژي آلوده شده، به درد زندگي كردن نمي خورد! و نوعي هدر دادن انرژي و كفران نعمت است. به غير از خشم و حرص، در بسياري موارد از طوفان جهل براي خاموش كردن آتش درد استفاده مي شود!‌ يعني براي فرار يا نديدن درد، آتش درد با مواد مخدر يا الكل يا سكس نادرست يا پرخوري، خاموش مي شود و دردهاي غير ضروري ديگري ايجاد مي شود.....  

 هدر دادن آتش مقدس
انسان بايستي جستجوگر رنج خالص و بي پيرايه باشد، نه مانند "منيت رنج طلب مازوخيست" كه رنجهاي كاذب و غير ضروري را در ذهن مي پروراند و خودش را دردكشيده و مستحق درد و رنج مي داند و از رنج، منيت و هويت ذهني مي سازد! در واقع اين برخورد "منيت رنج طلب" كسب انرژي آلوده براي دميدن آن در كالبد مردهء منيت كاذب است.
منيت كاذب با خشم و نارضايتي از دردهايش مي گويد و از آنها هويت مي سازد و از سوي ديگر در آرزوي حريصانه نسبت به "بي رنجي خيالي" هم دست و پا مي زند. "حرص به بي رنجي"  هم حرصي احمقانه و غير واقع بينانه است و او را مستعد نارضايتي شديد مي كند! در خيلي موارد منيت كاذب دردهاي واقعي را به جان مي خرد تا از شر "دردهاي غير واقعي من ساخته" رها شود! يعني براي منيت كاذب، "هسته اصلي و مقدس درد" مهم نيست بلكه حواشي تخيلي و ذهني و من ساخته براي او اهميت حياتي پيدا كرده اند! ( به عنوان مثال: واقعيت گرسنگي مهم نيست بلكه بي ارزشي ذهني و تعبير فكري گرسنگي مهمتر است! ). در خيلي موارد هم درد اصلي و واقعي انكار و تخدير مي شود! به هر حال همهء اين بازي هاي فكر و منيت فكري در غرق شدن در حرص و خشم و تخدير و جهل؛ نوعي هدر دادن آتش مقدس درد خالص است.
منيت، با آلوده كردن و ضايع نمودن انرژي درد و رنج، باعث كفران نعمت درد مي شود!! منيت، رنج و به ويژه رنجهاي كاذب را مي خواهد تا از آن در جهت اهداف نا درست و توهمي خودش سوء استفاده نمايد. مشاهدهء از منظر منيت كاذب، مشاهدهء همراه حرص و خشم و جهل است.  از آنجا كه درد حاوي انرژي است، منيت كاذب از انرژي پنهان شده در آن براي زنده نگه داشتن توهمات، در اشكال حرص و خشم و جهل استفاده مي كند. درد بهانه اي مي شود تا منيت كاذب، بيرق حرص و خشم و جهل را با هزينه كردن از درد مقدس، علم كند؛ ولي با اين كار انرژي حيات و زندگي را كه در پوشش درد پنهان شده است را به بدترين شكلي هدر مي دهد.  در واقع منيت كاذب، استاد تبديل درد مقدس به انرژي آلودهء خشم است. منيت كاذب از خشم نيرو مي گيرد!

مشاهده ء دم و بازدم و مراقبت از درد
البته همانطور كه خانم يگانه هم اشاره كرده است؛ معناي واقعي جستجوي درد: "پذيرش درد و مشاهده بدون غرض و با محبت آن است" كه با اين كار، درد شفا مي يابد و حتي بالاتر از آن؛ شفا دهنده مي شود!
مسلم است كه هيچ انسان خردمندي (بر خلاف منيت درد طلب) به دنبال ايجاد كردن درد ساختگي نيست. بلكه بر عكس؛ خردمند، تا آنجا كه در توان دارد از ايجاد درد و رنج و آسيب به خود و ديگران پرهيز مي كند؛ زيرا به خوبي از عاقبت چنين كار نا بخردانه اي آگاه است و تمام سعي خردمند مشاهده گر، ايجاد شادي دروني براي خودش و ديگران است. اما نكتهء جالب در اينجاست كه خردمند مشاهده گر، انرژي لازم براي اين كارهاي خوب را از درد و رنج هاي اجتناب ناپذير ريز و درشتي اخذ مي كند كه همه روزه در سر راه هر انساني قرار مي گيرد. بروز حوادث درد آور گوناگون از حيطهء قدرت انسان خارج است و خواه نا خواه همهء ما با دردهاي متنوعي در زندگي روبرو شده و خواهيم شد و سرانجام هم درد بزرگي به نام مرگ فرا خواهد رسيد ولي اين قدرت به انسان داده شده است كه موقع مرگ هم لبخند بزند.
حتي بنظرم انسان رها شده هم با درد و رنج و واكنش طبيعي نسبت به آن، يعني غم، مواجه مي شود. ولي انرژي موجود در درد و رنج   و غم حاصل از آن را براي اصلاح و آباداني و افكار و رفتار مفيد و مراقبهء عميق استفاده مي كند و مراقبت مي كند تا اين آتش مقدس، تحت تأثير حرص و خشم و جهل و افكار منفي و زائد قرار نگيرد.
همانطور كه در مشاهدهء دم و بازدم فقط دم و بازدم مشاهده مي شود، در مشاهدهء درد هم فقط درد منهاي آه سرد و منهاي افكار پيرامون درد، مشاهده مي شود. با اين مشاهده، "انرژي پاك درد خالص" در خدمت انسان خواهد بود.
در واقع آه سرد همان واكنش همراه خشم و ناداني يا حرص، نسبت به رنج است كه مولوي مي خواهد ما از آنها بر حذر باشيم و هديهء خداوند را از اين آلودگي ها محافظت نماييم. آنگاه معجزهء اين آتش مقدس ما را به بهشت مي رساند، همانطور كه آتش براي ابراهيم (ع) تبديل به گلستان شد.
 در اين خصوص و مشاهده گري خردمندانهء همراه با محبت و قدرت معجزه آسا و شفا دهندهء آن هم از زبان حضرت مولانا، مطالبي به عرض خوانندگان محترم خواهد رسيد.