یگانه گوهر وجود آدمی
در بیت زیر مولانا "اصل وجود ما" رانشان داده است:
هین ببین کز تو نظر آید به کار
باقیت شحمی و لحمی، پود و تار
دفتر ششم(1461): آگاه باش که از وجودت همین مشاهده گری به کار می آید و باقی وجودت پیه و چربی(شحم) و گوشت (لحم) و رگ و پی است.
در ادامه و در بیت زیر هم "مهمترین وظیفه انسان" را نشان داده است:
در گداز این جمله تن را در بصر
در نظر رو ، در نظر رو ، در نظر
تمام وجودت را در راه مشاهده گری (بصیرت) صرف کن و پیوسته در راه مشاهده گری حرکت کن، در مشاهده گری، در مشاهده گری.
مولانا در ابیات فوق اصل وجود انسان را نشان می دهد. اصل وجود ما جسم، افکار و هیجان ها نیست. اصل وجود ما "مشاهدهء من" هم نیست. بلکه اصل وجود ما "مشاهدهء خالص" یا "نظر پاک" یا "چشم سرمه کشیده" است.
دو نکته در اینجا بیان می شود:
نکته اول: مشاهده و نظر بایستی عینی و objective باشد نه ذهنی و subjective . تفاوت این دو نوع نظر را حضرت مولانا تأکید نموده است:
یک نظر دو گز همی بیند ز راه
یک نظر دو کون دید و روی شاه
مشاهده ای تنها دو متر را می بیند و مشاهده ی دیگر هم دنیا و هم آخرت و هم سلطان حقیقت را می بیند.
در میان این دو فرقی بی شمار
سرمه جو ، والله اعلم بالسرار
"سرار" با کسره سین به معنای شب آخر ماه قمری است که ماه، نهان است. در اینجا احتمالاً "راز پوشیده" معنی می دهد.
بین این دو مشاهده، تفاوت زیادی وجود دارد. جویای سرمه باش تا مشاهده ات، اصلاح و پاک شود و چشم بینا پیدا کنی و خداوند به رازهای نهان داناتر است و راز نظر پاک( مشاهدهء عینی)، خروج از منیت و اتصال با کل کائنات است.
مشاهده عینی، مشاهده ای است خالص و بدون دخالت ناخالصی های ذهن. مشاهده ای بدون حرص و خشم و بدون غرض. نظیر مشاهده ی محققی که به عنوان مثال درد را در یک موجود زندهء دیگر مشاهده می کند. بدون عوامل مخدوش گر ذهنی نظیر حرص و خشم و پیش داوری و تعلق به منیت. این نوع مشاهده همان سرمهء مورد نظر حضرت مولانا ست. مشاهدهء بدون منیت و در سکوت ذهن، خالص ترین نوع مشاهده است. درک و تجربه و پرورش این مشاهدهء خالص، بزرگترین وظیفه انسان است.
اما مشاهدهء ذهنی، مشاهدهء آلوده به ناخالصی های ذهن است. مشاهدهء من، یا مشاهده آلوده به منیت هم مشاهدهء ذهنی است. بنابراین بایستی مراقب باشیم تا در دام این کوته نظری! هم نیفتیم. در واقع شایسته است که این "مشاهده ء آلوده" هم مشاهده شود.
نکته دوم: مولانا در جای دیگر (دفتر ششم 1596 ) سرمه را توصیح داده است:
چشم در استارگان نه، ره بجو
نطق، تشویش نظر باشد، مگو
می گوید چشمت را به ستارگان بدوز، راه را پیدا کن. خارج از منیت و در عظمت کائنات و با راهنمایی کسانی که از منیت رهایی یافته اند، راه را جستجو کن. آنچه باعث می شود مشاهده و نظر عینی و پاک، آلوده به مشاهدهء ذهنی شود، نطق و گفتگوی بیرونی و درونی است.
پرسشی که باید مطرح شود این است که وقتی ذهن در قطع گفتگوی درونی و سکوت فرو رفته است، سرمه ی لازم برای نظر پاک قراهم شده است. اما اگر ذهن مشغول گفتگوی درونی باشد، که اغلب اینطور است؛ چه؟
در این گونه موارد هم لم کار، این است که به طور عمدی و آگاهانه به گفتگوی درونی دامن زده نشود؛ ولی با قسمتی از ذهن ( قسمت مشاهده کننده) قسمت های دیگر ذهن (گفتگوی غیر عمدی و خودکار و واکنشی) و بدن( دم و بازدم و حس های بدنی) مشاهده شود تا با استمرار این کار هم قسمت مشاهده کننده وجود، قوی و خالص شود و هم زور فکر اتوماتیک و هیجان های وابسته به آن کاسته گردد.
اگر مثلاً غرق در ناامیدی هستی، مشاهده ی حس های بدنی و مشاهده نا امیدی با تعادل ذهن و بدون خشم و حرص(بدون سرکوب کردن آن یا غرق شدن در آن)، نا امیدی را ریشه کن خواهد کرد. نا امیدی وقتی بر کل وجودت مسلط می شود که؛ کاملاً در آن غرق شده باشی یا اگر هم با حالت ملامت خود و خشم ( مشاهدهء ذهنی)بخواهی، نا امیدی را سرکوب کنی، همان نتیجه ( تسلط نا امیدی) حاصل خواهد شد. فقط آنچه می تواند ما را از نا امیدی یا هر ناخالصی دیگر نجات دهد؛ نظر پاک یا مشاهده عینی همراه با این درک است که نا امیدی ( هر گونه فکر و هیجان های همراه آن) هم حالتی موقتی، زود گذر و بدون محتوای ذهن است و اصل وجود ما نیست. اصل وجود ما "نظر پاک" است، که مغفول مانده و اصلی ترین وظیفه ما، به عنوان انسان این است که برای پرورش آن، کمر همت ببندیم.
اگر فقط 5 در صد ذهن تو قدرت مشاهده گری عینی و بدون غرض را دارد و می توانی دم و بازدم را ، حس های بدنی را، هیجان های ترس و خشم و ..و افکارت را بدون دخالت ناخالصی های ذهن مشاهده کنی؛ همین قدر از بینایی هم، از قدرت کافی برای ریشه کنی ناخالصی ذهن برخوردارست. مانند شمعی که فضای تاریک وسیعی را روشن می کند.
وجود 95 در صد آشفتگی ذهن را می توان با همین 5 درصد از ذهن مشاهده کرد و مشاهدهء مکرر 95 در صد ذهنت، با کمک مشاهده همزمان دم و بازدم و حس های بدنی و..موجب ریشه کنی آشفتگی ذهن خواهد شد.
در فقدان مشاهده گری و در کوری کامل، ذهن و تمامی وجود، در بست، در اختیار منیت و افکار و هیجانهای آن قرار می گیرد و منیت یا نفس هر کاری بخواهد با ما می کند:
گفت تا چشمش کلاپیسه شود
کور گشته ست این دو چشم کور من
نیست هر عقل حقیری پایدار
وقت حرص و وقت خشم و کارزار
(دفتر پنجم 6- 3735 )
موضوع: اصالت انسان، پذیرش مسؤولیت، مشاهده، مشاهده گری، مراقبه، حضور، مولوی