گوهري از بحر معنوي (10)
"تعويض گوش"
آنچه گل را گفت حق، خندانش كرد
با دل من گفت و صد چندانش كرد
( نون خندانش و چندانش به ضرورت شعر ساكن خوانده مي شود.)
عصارهء اين بيت: نجواي ابديت بيكران و بي كلام در "گوش گل" و غنچه گل، لطيفه اي را تعريف كرد و آن را به قهقهه واداشت.
بر اثر اين خنديدن از ته دل، زيبايي خيره كنندهء گل شكوفا گشت.
همان ترنم بي كلام الهي در دلم به ارتعاش در آمد و صدها آتش فشان گل و نور و لبخند و آرامش بهشتي را برايم به ارمغان آورد.
پرسشي كه از مولانا راجع به بيت فوق مي پرسم، اين است كه؛
پس چرا اين نواي جان بخش طبيعت بيكران را نمي شنوم؟!
پاسخ مولانا:
"گوش خر" بفروش و "ديگر گوش" خر
حرف حق را در نيابد گوش خر
تعويض گوش خر با ديگر گوش يا همان "گوش گل" را چگونه انجام دهم؟
پاسخ مولانا:
تنها لطيفه گوي واقعي جهان خداست و ساير لطيفه ها و قضاوت ها شنيدن ندارد.
لطيفه خدا كه گل را به خنده وا مي دارد سكوت است.
براي تعويض گوش، شايسته است كه بزرگترين وظيفه انسان را انجام دهي و بداني كه اين جسم يا اين فكر نيستي. البته شايد موقع مرگ اين را درك كني.
ولي لازم است قبل از مرگ درك كني كه وجود واقعي ات، جسم در حال تغيير، هيجان ها يا حتي افكار زود گذر نيست!!
از شعور وراي فكر و در كسوت شاهد ساكت و بي غرض، عبور زود گذر و سطحي افكار را نظاره گر باش و خودت را با فكر يكي مپندار!
از "گوش گل"ت، مراقبت كن! به سكوت درون گوش بسپار! تا با غرق شدن در افكار مسموم به "گوش خر" تبديل نشود!!!
تو مرغ اوج و عقاب نظاره گري هستي كه گوش به سكوت الهي سپرده اي و بدون خشم و حرص، از بالا جريان فكر را مشاهده مي كني:
من چو مرغ اوجم انديشه مگس
كي رسد بر من مگس را دسترس؟
موضوع: اصالت انسان، توهم خود، خشم، خنده، شفا، مشاهده گري