سوء تفاهم قدیمی

پای استدلالیان چوبین بود

پای چوبین سخت بی تمکین بود

دفتر اول 2128

برخی افراد این شعر از دفتر اول مثنوی را دستاویزی قرار داده اند تا مولانا را به مخالفت با استدلال، منطق، هر گونه فکر و عقل و خرد، متهم و محکوم نمایند. اما ایراد این افراد آن است که به خود زحمت نداده اند تا مطالبی که در ادامه همین بیت آمده را مرور کرده و در آن تعمق نمایند، تا منظور مولوی را از استدلال و پای چوبین به خوبی متوجه شوند  و از سوء تفاهم بیرون بیایند.

قبل از بررسی ابیات بعدی همین قسمت از دفتر اول (انشااله در نوشتار بعدی) و فهم درست موضوع، مقدمه ای حاوی چهار نکته خاطر نشان می گردد؛ تا با کمک ابیات دیگری از سایر قسمت های مثنوی، به رفع این سوء تفاهم عجیب بپردازیم: 

اول:  اینکه به اعتراف بسیاری از خردمندان دنیا، مولانا از عاقل ترین و خردمندترین انسان ها در همه اعصار، به شمار می آید و نه تنها پیشتاز عاقلان هم عصر خودش بوده، بلکه حتی برای جوامع مدرن قرن بیست و یکم و بعد از آن هم حرف های زیادی برای گفتن دارد. از سوی دیگر  خودش هم به صراحت و به نقل از رسول اکرم (ص)، به پرورش عقل و خرد توصیه نموده و جهل و نادانی را نکوهش کرده است. احمق هر کس می خواهد باشد، دشمن رسول خدا(ص) و عاقل، هر کس که باشد، جان رسول اکرم(ص) است:  

گفت پیغمبر که: احمق هر که هست

او عدو ماست و غول رهزن است

عدو=دشمن

 هرکه او عاقل بود، او جان ماست

روح او و ریح او، ریحان ماست

ریح= رایحه، بو

 

آنها که پیام مولانا را درک نکرده اند، در واقع خودشان، از عقل به معنای واقعی اش بی بهره بوده اند!! چون بنظر می رسد که رکن اصلی عقل را (ادراک ورای فکر را) نادیده گرفته اند.

نکته دوم اینکه برای درک مطالب مولانا و همینطور افرادی نظیر مصفا، اکهارت تله و.. به ابزاری به غیر از فکر و استدلال منطقی هم نیاز است. برخی به دلیل آشنا نبودن و بهره نگرفتن از آن ابزار و از روی عدم درک مطلب، یا سوء تفاهم و درک اشتباه، مولانا را دشمن عقل و منطق و فکر مثبت پنداشته اند!! اشکال از مطالب مولانا نیست؛ بلکه از نداشتن آن ابزار درست است. همانطور که برای دیدن باکتری یا ویروس، به ترتیب به میکروسکوب نوری و الکترونی نیاز است و ندیدن آنها با چشم غیر مسلح، دلیل بر ندیدن و نبودن آنها نیست. برای درک سخن مولانا و اکهارت تله و.. به غیر از فکر منطقی، به ادراک دیگری، نیاز است. ادراک در حوزه ورای فکر، در واقع نوعی نفهمیدن و حیرت است و در عین حال بالاترین فهمیدن ها است!!! حیرانی که معادل نظر و مشاهده گری است. جای تعجب نیست که برخی هر چه در حوزه فکر تلاش می کنند و چرتکه می اندازند، از درک این گونه مطالب عاجزند!! زیرا از این محدوده خارج نشده اند.

تنها راه حل، حیرانی است. البته این حیرانی، در حوزه پایین تر از فکر و نفهمی ناشی از مواد مخدر و یا نفهمی حیوانات نیست، بلکه در حوزه بالاتر از فکر و در فضای سکوت نظاره گر بدون غرض و بدون حرص و نفرت قرار دارد:

زیرکی بفروش و حیرانی بخر

زیرکی ظنّ است و حیرانی نظر  

نکته سوم، اینکه مولوی بین عقل ها تفاوت قائل ست:

این تفاوت عقل ها را نیک دان

در مراتب از زمین تا آسمان

و حتی یک نوع به ظاهر عقل، وجود دارد که باعث بد نامی عقل است:

عقل جزوی عقل را بدنام کرد

کام دنیا مرد را بی کام کرد

عقل مذموم یا عقل جزوی، همان افکار منفی مسلط بر وجود آدمی است. اما عقل واقعی، ترکیبی از افکار مثبت و منطقی و ادراک ورای فکر است. حلقه مفقوده و مغفول مانده، همان درک ورای فکر یا نظر یا مشاهده گری بی غرض است که از  فکر مثبت و استدلال ومنطق، به صورت یک ابزار و خدمتکار به درستی استفاده می کند و از اسارت افکار منفی و آلوده به خشم و شهوت مبراست.

نکته چهارم: اگر به درستی خشم و شهوت، بزرگترین دشمنان انسان باشند؛ مولانا عقلی را سراغ دارد که از توانایی غلبه بر این دو هیولا، برخوردارست:

طبع خواهد تا کشد از خصم کین

عقل بر نفس است بند آهنین

عقل ضدّ شهوت است ای پهلوان

آنکه شهوت می تند عقلش مخوان

 در اغلب موارد خشم و شهوت از افکار منفی انرژی گرفته و فعال می شوند. افکاری که خشم و شهوت را گسترش می دهند، نبایستی عقل نامیده شوند و در واقع این گونه افکار، همان عقل جزوی مذموم هستند. پس، آن چگونه عقلی است که می تواند بر خشم و شهوت غلبه کند؟

راه غلبه بر خشم و شهوت راه میانه است. نه سرکوب کورکورانه و نه رها سازی بی بند وبار، هیچ یک راه حل عاقلانه ای نیستند. وقتی خشم نمایان شد، مشاهده بی غرضانه آن بدون اجازه بروز به صورت گفتار و کردار، باعث سرکوب آن هم نمی شود؛ ولی قادر است با کیمیا گری شگفت انگیزش، انرژی خشم را به انرژی عشق و محبت تبدیل نماید:

 مشاهده گری یا درک ورا ی فکر، در واقع تنها روش پالایش ذهن از خشم، شهوت و افکار منفی است.  

و اما پاسخ پرسش هایی نظیر؛ فکر کجا مثبت است و ممدوح و کجا منفی و مذموم؟ و محدوده وظایف فکر کجاست؟ و چه موقع فکر خدمتکار مطیع است و چه موقع پا را از گلیمش درازتر کرده است؟ را در ادامه  همین بیت 2128 ، هم پیدا خواهیم کرد؛

تا اگر خدای نکرده به دلیل شنیدن بیت 2128 دفتر اول و نخواندن ابیات بعدیش، (و علیرغم ابیات روشن قسمت های دیگر مثنوی) هنوز تردیدمان به خردمندی حضرت مولانا به طور کامل مرتفع نشده، این شک را ریشه کن کنیم!!

البته همانطور که گفته شد بدین منظور یک پیش نیاز دیگر هم ضروری است:  "تجربه شخصی حوزه سکوت و ادراک ورای فکر"

موضوع: مولوی، اکهارت تله، مصفا، خشم، حرص، عقل، مشاهده گری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.

لطفاً فقط نظرتان درباره‌ی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.