دوباره برخیز و ادامه بده
استمرار و ادامه آگاهانه ی سفر معنوی زندگی، نیاز به اصلا ح و بازگشت و دوباره برخاستن های مکرر دارد و طی این طریق، بدون شوق وانگیزه ی قوی و بدون گذشت و مهربانی امکان پذیر نیست.
خوشبختانه هر لحظه حضور آگاهانه و مشاهده بی غرضانه و بدون تعبیر و تفسیر زندگی، اشتیاق و مهربانی لازم را برای تداوم مسیر، در اختیار مسافر می گذارد.
در این سفر معنوی راهی جز مهربانی با خود و دیگران نداریم.
اگر بارها خود را با جریان افکار شرطی شده ی هزاران ساله، یکی تصور کردیم...
اگر بارها گرفتار هیجان های کهنه و اعتیاد گونه نظیر خشم، حسادت، یأس و نا امیدی نسبت به خود و دیگران شدیم...از قضاوت دیگران رنجیدیم یا حتی با رفتار و گفتار آگاهانه یا نا آگاهانه، باعث رنجش دیگران شدیم...
اگر بارها به جای مشاهده ی بی غرض و بدون تعبیر و تفسیر زندگی، گرفتار واکنش غیر آگاهانه شدیم...
اگر دچار غم های دنیوی شدیم. از همراهان جاهل و از شرایط سخت زندگی، شروع به شکوه و شکایت کردیم...
اگرگرفتار منیت؛ این بار با لباس معنویت شدیم و در افکار غرور آمیز بالاتر بودن از دیگران غرق شدیم....
این ها را طبیعی و از ملزومات سفر بدانیم و با لبخند و مانند یک محقق کنجکاو و بیطرف، در اولین فرصت، مشاهده شان کنیم. واقعیت هر لحظه را با آغوش باز پذیرا باشیم و نسبت به خودمان و دیگران و طبیعت زیبا، مهربان باشیم. هر اتفاق نا خوشایند یا حتی خوشایند، حکم تمرین و معلم را دارد و برای آموزش معنوی ما در این مقطع زمانی ضروری است. ناشکر و ناشکیبا نباشیم...
دو باره و از نو شروع کنیم. با لبخند توقعات غیر واقع بینانه از خود و دیگران را که هنوز در اعماق ذهنمان به صورت افکار کهنه عبور می کنند، مشاهده کنیم. افکار اتوماتیک باید و نباید دار را (که مانع آشتی و مهربانی شده اند)، مشاهده کنیم. برای خود و دیگران دعا کنیم و با گذشت و بخشش خود و دیگران، نظاره گر افکار، هیجان ها، رفتار، گفتار و حواس پنج گانه و دم و بازدم خود باشیم:
دوباره از سر بگیریم و جستجوی ماورای جستجوی دلبر فارغ از زمان و مکان را ادامه دهیم:
چو از سر بگیرم بود سرور او
چو من دل بجویم بود دلبر او
و با این نظاره گری، خویشتن اصیل خویش، یعنی آگاهی یا هوشیاری ورای فکر را لمس کنیم:
من چو مرغ اوجم، اندیشه مگس
کی رسد بر من مگس را دسترس
و یقین داشته باشیم که در این مسیر زیبا، خداوند همواره همسفر ماست:
اتصالی بی تکیف، بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس
باز، نور نور دل، نور خداست
کو ز نور عقل و حس، پاک و جداست
و اگر در مسیر درست، ادامه دهیم و شوق و انگیزه و کنجکاوی کودکانه مان را از دست ندهیم، و با این تداوم همراه با عفو، نشان دهیم که غم اصلی ما غم اتصال و مشاهده ی خویشتن اصیل خویش است و سایر موضوعات از جمله افکار پوچ و منفی بی اهمیت هستند؛ آن گاه؛ برکت خداوند هم نصیب ما می شود و سنگینی غم های دنیوی هم از دوش ما برداشته می شود:
گفت: رو هر که غم دین برگزید
باقی غم ها خدا از وی برید
(همه اشعار از مولاناست)
واژه های کلیدی: اصالت انسان، توهم خود، مشاهده گری، مولوی
منصور بنانی https://t.me/avazedoust
۱ نظر:
ممنون از مطالب بسیار عالی و مفیدتون لطفا اگر کانال تلگرامی دارید ادرسشو بزارین
ارسال یک نظر
لطفاً نظر خود را بخط فارسی بنویسید.
لطفاً فقط نظرتان دربارهی مطلب نوشته شده را بنویسید. و اگر پیامی برای نویسنده دارید، به پیوند "تماس با نویسنده" مراجعه نمایید.